مقدمه

سلام بر نور که نیروی حیات است

سلام بر روح که حقیقت وجود است

سلام بر دل که خانه­­­­­ی نور و روح و عشق است

مدد از پیران طریقت

مدد از سالکان حقیقت

مدد از فقیران عزت

مدد از شهیدان معرفت

مدد از سینه چاکان حکمت

  آنچه کتابت می­شود سفری از بیرون به درون، از من به ما، از ما به ذهن کل ما و از خود به خدا است. اگر بیان می­شود “یک سفر” از این رو است که تمام مراحل آن به خودی خود دارای اهمیت است. سفر همواره با تغییر، دگرگونی و پویایی همراه است و سادگی در نگاه، اندیشه و رفتار و عمل شاه­کلید “حال خوب” در سفر است.

  اگر در این کتابت فعل مجهول به کار گرفته می­شود از این روست که خداوند این سفر را برای هر یک از ما آغاز می­کند و پشتیبانی و حمایت می­نماید.

  کتابت این سفر به هر یک از ما نشان می­دهد از هرجا آمده باشیم و از هر نقطه­ای آغاز شده باشیم ما قادر هستیم خودمان را دگرگون نماییم و زندگی خودمان و جهان اطراف خود را بهبود ببخشیم. درک کنیم عزلت نشینی هنر نیست و در میدان زندگی صلح درونی و صلح با دیگران دارای ارزش است. در این سفر ما همواره از حمایت الهی برخوردار هستیم و نیکی و برکت تلاش تمامی انسان­هایی که چنین اندیشه کرده­اند و چنین عمل کرده­اند روشنی بخش سفر معنوی ما می­باشد.

  در این کتابت سعی می­شود در هر موضوعی علاوه بر توضیحات لازم، تمرین و همچنین توبه و شکرگزاری در آن موضوع بر اساس آموزه­های استاد مقدم عزیز ارایه شود و مراجع آن بیان گردد. در این کتابت و سفر معنوی آموزش­های استاد مقدم عزیز در دوره­های نظیر چله شهد و شکر، محدودیت صفر و نیروی حال، صد میدان و نورخواری و… به طور مستقیم و غیر مستقیم توشه راه و روشنی بخش مسیر هستند.

 

 فلسفه سفر

  سه راز خفته جهان هستی:

راز اول: خداوند در هر جهانی فقط یک ادم خلق کرده است.

راز دوم: هر کس خالق و مالک و مرکز جهان خودش است.

راز سوم: جهانی در بیرون ما خلق نشده است.

  به عبارتی هر آنچه ما بدست می­آوریم بستگی به سطح مدار ما دارد. ما صددرصد در برابر تمامی تجربه­هایمان مسئول هستیم. هر اندیشه­ای که از ذهن ما می­گذرد آینده ما را می­آفریند. پس ما باید سطح مدار خود را ارتقا دهیم. نقطه اقتدار همواره در لحظه حال است. حال خوش با زمان حال در قرابت است و نبودن در لحظه حال باعث به وجود آمدن بازی­های ذهنی و نشخوارهای فکری و به دنبال آن باعث بروز بیماری­ها می­شود.

 

  درونی­ترین احساسات ما ناشی از ترس، نگرانی و عدم خویشتن دوستی و عدم شناخت و پذیرش خودمان است. این احساسات در جلوه­ای بیرونی و در اجتماع  باعث ایجاد مشکلات، حالت­های کارمیک عمیق، دیتاهای معیوب و الگوهای نادرست می­شود و زمینه را برای جذب نیروهای منفی فراهم می­سازد و به تدریج ذهن کل یک خانواده یا یک محله یا یک شهر و یا یک کشور مسموم و درگیر بندها و ریسمان­های مخرب و آسیب­زا می­گردد. انزجار، احساس گناه، نفرت، انتقاد و قضاوت بیش از هر الگوی دیگری در هریک از ما آسیب زننده و مخرب است. اگر به خوبی نگاه شود همین الگوها در سطح اجتماع و ذهن کل مهم­ترین تخریب و آسیب­زا می­آفرینند.

  به این منظور لازم است سطح مدارمان را بالا ببریم. چله نشینی یک راه موثر برای ارتقا مدار وجودمان است. حل مسئله با مشارکت افراد انجام می­گیرد. هرکس در خود توبه می­کند، از روح الهی خود طلب بخشش می­کند و خود را پاک می­کند.

 شرط اول ورود به هر مسیری رعایت ادب است و طلب اشتیاق و کسب اجازه. در دل نیت کنیم که ما فقیر درگاه احدیت هستیم و شکرگزار این توفیق از روح الهی باشیم.

 اولین گام در این سفر دگرگونی و تغییر، سفر از بیرون به درون است و شاه کلید این سفر خویشتن دوستی، پذیرش خویشتن در زمان حال و صلح درونی، بخشش و شکرگزاری­ست.

  گام اول: سفر از بیرون به درون

  • ضرورت گام اول

  همان­گونه که در فلسفه سفر توضیح داده شد هر یک از ما خالق و مالک جهان خودمان هستیم. هرگونه راجع به خود بیاندیشیم به واقعیت تبدیل می­شود. هر کدام از ما با احساسات و اندیشه­هایمان و کلام خود تجربه­های خود را می­آفرینیم. خود ما اوضاع و شرایط را می­آفرینیم و بعد با بروز ناکامی دیگران را سرزنش می­کنیم یا مقصر می­دانیم و بدین ترتیب اقتدار خود را از دست می­دهیم. هر اعتقادی که در مورد خود و زندگی داشته باشیم تجربه­های زندگی ما را می­آفریند و به واقعیت در می­آید. این اعتقادات می­تواند ناشی از الگوهای شخصی، خانوادگی، شهر و جامعه باشد و معمولا پیدا کردن ریشه­های آن به سادگی یا به طور کامل مقدور نیست.

  همواره ما می­توانیم انتخاب کنیم به چه بیاندیشیم؟ به نور یا ظلمت.

  بعضی می­پرسند که ما در زندگی در جبر هستیم یا اختیار؟ ما در اختیاری هستیم که در جبر ظلمت یا در جبر نور زندگی کنیم. انسان برای گام اول همیشه اختیار دارد که با اختیار وارد گام اول بشود یا نه؟ گام اول این است که انتخاب کند خدا وارد زندگی او بشود یا خیر؟

  ما در اختیار هیچ­کسی جز ظلمت خود قرار نمی­گیریم و دشمن مشخصی به جز ظلمت نداریم. زمانی که در ظلمت باشیم اختیار ما در دست ماتریکس و نیروهای منفی قرار می­گیرد.

  قدرت کائنات هرگز راجع به ما قضاوت و یا انتقاد نمی­کند، بلکه ارزش ما را می­پذیرد و معتقدات ما را در زندگی­مان انعکاس می­دهد. به عبارتی انعکاس ما در زندگی به این وابسته است که ما در چه مداری قرار داریم و چه فرکانسی را به جهان هستی ارسال می­کنیم؟ اگر سطح ارتعاشات ما بالا بیاید دیگر در مدارهای سطح پایین گرفتار نیستیم و انعکاس ما به جهان هستی ارتقا می­یابد.

  مقاومت در برابر تغییر و دگرگونی

  هنگاهی که یک الگو و باور ذهنی داریم برای تغییر آن ابتدا لازم است نسبت به آن آگاه شویم. معمولا معلم، دوستی، کتابی و یا آشنایی سر راه ما قرار می­گیرد و راه­های تازه نگرش به حل مسئله در ما بیدار می­شود. در واقع اولین مرحله شفا در تغییر و دگرگونی، همان لحظه­ای است که به تغییر می­اندیشیم. معمولا اغلب ما نسبت به تغییر مقاومت نشان می­دهیم. بی­صبری و عجله نوعی مقاومت در برابر تغییر و دگرگونی است. هنگامی که مشکلی پیش می­آید بر آن هستیم که هر چه زودتر به نتیجه برسیم این در حالی است که هنوز درسی که باید را نیاموخته­ایم.

 

  گاه مقاومت در برابر تغییر از طریق نشانه­های غیرکلامی نظیر عوض کردن موضوع صحبت، ترک کردن اتاق، مریض شدن، دیر کردن و… نشان داده می­شود. مسامحه کردن و امروز و فردا کردن (برای مثال به کاری دیگر پرداختن، خود را در یک کار غرق کردن، ایجاد یا خاتمه یک رابطه، مشغول شدن به خوردن و اشامیدن و سیگار کشیدن و…) نوع دیگری از مقاومت در برابر دگرگونی و تغییر است. معمولا ما برای مقاومت در برابر تغییر، فرضیاتی ارائه می­دهیم. مثلا می­گوییم ریشه مشکلات از بیرون است یا آنها عوض نمی­شوند، من باید سر تا پای شخصیتم را عوض کنم و… اعتقادات ما نیروی بازدارنده دیگری در برابر تغییر و دگرگونی است. اعتقاداتی مانند پسران گریه نمی­کنند، دختران از درخت بالا نمی­روند، این کار معنوی نیست و… .

  آنچه ما در لحظه به لحظه‌ی زندگی‌‌مان از آن غافلیم، مقاومت مداوم و سرسختانه‌‌مان در برابر خود زندگی است.

  ما زندگی نمی‌کنیم، ما در مقابل جریان الهی زندگی، فقط مقابله می‌کنیم. یعنی خود مسیر زندگی دارد مسیر رسالت‌گونه‌ی ما را مشخص و طی می‌کند، و ما به خاطر بازی‌های ذهنی خود، می‌خواهیم مسیر جدیدی را انتخاب کنیم و اسمش را می‌گذاریم انتخاب مسیر، هدف‌گذاری یا بازی آرزوها، در صورتی که خود زندگی، کامل است. اینکه شما در کجا به دنیا آمدید، با چه دستور العملی، با چه خانواده‌ای و با چه تجاربی، طبق یک برنامه‌ریزی بسیاری قوی هست و زندگی خودش درست حرکت می‌کند، اما ما، بازی اطلاعات خطای ذهن را می‌خوریم و مسیر زندگی را به جای اینکه کمک کنیم در مسیر الهی و تسویه‌ی کارما حرکت کند، به مسیر بی‌راهه

می‌اندازیم.

 

  معمولا در برابر تغییر و دگرگونی به پنج دسته از افراد برخورد می­کنیم:

دسته اول: افرادی که به تغییر اعتقادی ندارند.

دسته دوم: افرادی که به تغییر آگاهی دارند اما زمان آن به اماهای ایشان وابسته است.

دسته سوم: کسانی که تغییر را شروع می­کنند ولی به دلیلی ادامه نمی­دهند.

دسته چهارم: افرادی هستند که توانایی تغییر دارند و آن را به عمل در می­آورند.

دسته پنجم: افرادی هستند که به مقام تغییر رسیده­اند، این افراد خود تغییر هستند و باعث تغییر در افراد دیگر و محیط اطراف خود می­شوند.

  ما همیشه آغازکننده­های خوبی هستیم، اما کسی برنده­ی میدان است که آخرین فرد ایستاده در میدان باشد. و به اندازه کافی بتواند صبر بورزد، مقاومت کند و استوار باشد، تسلیم و خسته نشود. کسی که صبر داشته باشد می‌تواند به نتایج خیلی خوبی برسد. همیشه کارها اولش راحت است. چه کارهای معنوی و چه کارهای روزمره­ی  زندگی. اولش خوب پیش می­رود، به یک نقطه‌ای می‌رسد که این نقطه شکوفایی است، سخت­ترین قسمت­ها رد کردن نقطه شکوفایی است، یعنی شما به نقطه‌ای می‌رسید که دیگر دارید جهش اصلی خودتان را انجام می­دهید، آنجا خیلی دشوار است، به چند دلیل، دلیل اول اینکه ذهن مقاومت می‌کند، یعنی به جایی رسیدید که ذهن نمی‌پذیرد که قرار است رشد زیادی کند، وقتی می­گوییم ذهن، همان نفس است، نفس مقاومت می‌کند، می­جنگد و اجازه رشد از انسان می‌گیرد. پس ما با کسی درگیر نیستیم. با نفس خودمان درگیریم. وقتی داریم رشد تعالی می­کنیم، به سمت کمال و معبود حرکت می‌کنیم، هر روز خودمان را بهتر می­شناسیم.

  آگاهی و دانستن همراه با توانستن و سپس عمل، منجر به تغییر می­شود. از طرفی تغییر در یک مسیر تغییر باعث افزایش اگاهی و توانایی و بهبود تغییر می­گردد. برای هر تغییری لازم است ابتدا پرسش­های خود را در زندگی تغییر دهیم. تغییر پرسش، تغییر پاسخ و تغییر در نتیجه را به همراه می­آورد. از طرفی سوال و پرسش می­تواند مقاوت ذهن را بشکند.

  ببینید یک روشی که ذهن را شما می‌توانید خلع ید یا فلج کنید که دیگر نتواند مقاومت کند، روش سؤالی است. که در جلسات پیش، من در مورد آن توضیح دادم. فکر می‌کنم تلقین سؤالی را گفته بودم. این است که شما وقتی یک سؤال مطرح می‌کنید، یک‌دفعه ذهن، آن موضوع را می‌پذیرد‌. مثلاً من می‌خواهم به خودم تلقین کنم که من چه آدم باهوشی هستم، من اگر همین‌طور به حالت عادی بگویم من چه آدم باهوشی هستم، ممکن است ذهنم مقاومت کند.

  اما اگر بگویم تو چکار کردی اینقدر باهوش شدی؟ چون دارم سؤالی مطرح می‌کنم، فرض اولیه‌اش را ذهن می‌پذیرد. می‌گوید که خب احتمالاً درست است، که به سؤال تبدیل شده است و اینطوری می‌پذیرد. در واقع اثرش هزاران برابر این است که من بگویم من باهوش هستم، اما اگر بگویم من چکار کردم که باهوش شدم. به دنبال کارهایی که کرده، می‌گردد و آن فرض اولیه‌ی باهوش شدن من را می‌پذیرد. الان هم دکتر هولن می‌خواهد که به نوعی ذهن را خلع ید کند.  یعنی از دیتاهای ذهنی بردارد، بتواند مسئولیت کامل برعهده بگیرد. طبیعتاً ذهن همین‌طور مقاومت می‌کند و می‌گوید مسئولیتش با من نیست، برای اینکه گرفتار چنین تله‌ای نشود، سؤالی مطرح می‌کند. چه چیزی در درون من است که باعث شده این درد، در ما ایجاد شود؟ یا چطور می‌توانم مشکل درونم را حل کنم؟ چون سؤالی دارد می‌پذیرد، یک‌دفعه ذهن به بی‌ذهنی می‌رسد، نمی‌تواند مقاومت کند.

  در مورد خودمان چگونه می­اندیشیم؟

  ما با خودمان چگونه صحبت می­کنیم؟ از چه واژه یا کلماتی استفاده می­کنیم؟ و در مورد خودمان چگونه می­اندیشیم؟ قسمت مهمی از جواب این سوالات به دوران کودکی ما بازمی­گردد. ما معمولا با همان کلامی با خود صحبت می­کنیم که والدین، معلمان  و افراد نزدیک ما با ما صحبت می­کرده­اند. اغلب هر یک از ما فکر می­کنیم که حتما راهی که پدر و مادرم رفته­اند و به سلامت توانستند چند صد سال زندگی کنند، من هم باید همان راه را بروم، این ناشی از اینست که ما به خودمان و روح الهی اعتقاد نداریم.

  تمامی آموزش­هایی که دیدید، تمامی ساختارهای خانوادگی، اجتماعی، آیینی و ایدلوژی که فراگرفتید. تمامی اندازه­گیری­هایی که در ذهن­تان کرده­اید ( این خوب است­، این بد است­، این خیر است این شر… کم است زیاد است شاید همگی غلط باشد چون از عالم ذهن است، در واقع قیاس حقیقی خوب و بد امروز بر اساس یک تعریف ذهنی است.

  اگر به گذشته خود بنگریم و به تجربیات خود نظر کنیم متوجه می­شویم بسیاری از این تجربیات در زندگی ما تکرار شده­اند و این ناشی از یک الگو یا باور در ما بوده است. گذشته، گذشته است، انچه مهم است لحظه حال است و اقتدار ما در لحظه حال است. مهم این است که ما در این لحظه چه باور و الگویی را انتخاب می­کنیم. ما قادر هستیم که اندیشه­ها و باورهای خودمان را عوض کنیم. اگر اندیشه­های خود را عوض کنیم احساسات ناشی از آن اندیشه­ها عوض می­شوند. معمولا ما انقدر به یک اندیشه خاص عادت می­کنیم که فراموش می­کنیم خود ما اندیشه­هایمان را انتخاب می­کنیم. از سوی دیگر ذهن نا خود اگاه ما همیشه مایل است در دایره امنیت خود باقی بماند و الگوهای قبلی را بکار گیرد.

  معمولا نهان­ترین احساسات منفی ما می­تواند بر اساس چهار عامل احساس گناه، ترس، انتقاد و نفرت باشد. این چهار عامل می­تواند باعث بروز مشکلات زیان­بار در ما و اجتماع اطراف ما شود و ما را از درک زمان حال و لذت از مواهب در لحظه حال بی­نصیب گرداند. افرادی و رویدادهایی که در زندگی خوب جذب می­کنیم و ما را تحت تاثیر قرار می­دهند ناشی از بازتاب افکار و احساسات ماست. معمولا جملاتی چنین “آنچنان باید خوب نیستم”، “لیاقتش را ندارم” یا به” اندازه کافی خوب نیستم” (خوب بودن بر اساس چه معیاری و برای چه کسی)، “دیگران از من انتقاد و سوء استفاده می­کنند”، “از او متنفر هستم” و… دایم در ذهن ما تکرار می­شوند. با این اندیشه­ها معمولا ما خودمان را به نحوی مجازات می­کنیم. این نگرش­ها برای ما سقف­ها و بندهای ذهنی ایجاد می­نماید و ما از وصل به روح الهی خود باز می­مانیم و توان تغییر از ما گرفته می­شود. برای شروع هر تغییر لازم است گذشته را رها کنیم و راه بخشش و عفو را پیش گیریم و از بخشش خودمان شروع کنیم.

بخشش و عفو

  بخشیدن به ما احساس سبکی ، رهایی و آزادی می دهد. هر چه بیشتر نفرت و انزجار را از خود دور کنیم ، عشق و محبت در ما رشد می کند. در بخشش لازم نیست به چگونگی روند بخشایش توجه کنیم .همین که مشتاق عفو خود و دیگران باشیم از پشتیبانی روح الهی بهره مند می شویم.  برای رهایی از گذشته لازم است مشتاق عفو و بخشایش باشیم. عفو و بخشایش هر کس را دشوارتر می یابید  او همان فردی است که لازم است او را رها کنید . او اصطلاحا استاد پیر شماست و لازم است از روح الهی طلب بخشش کنید . چرا می گوییم ببخشیم ؟ برای اینکه خود ما رها شویم، وقتی رها شویم بهترین تصمیمات را می گیریم… ما نباید گرفتار نهآفرین شویم، باید در آفرین باشیم .آفرین برای خود آفرینش دارد و نهآفرین یا نفرین یا نفرت برای خود قبض دارد.

  • صفت غفور یا بخشنده پروردگار را در قلب خود طلب کنید … در مرحله بعدی از پروردگار طلب بخشش کنید اگر به مرحله غفار برسید بدین معنی است که خطای دیگران را نه تنها بخشیده اید بلکه بخاطر ان خطا شکر گزار باشید.
  • بخشیدن پایین گذاشتن کوله بار سنگینی است که از کینه بر دوش ماست . بخشش حمل نکردن کینه است نه کوتاه امدن از حق سر گرم بها دادن به مسایل منفی نباشید ، ببخشید و تقدیر خود را از انها پاک نمایید تقدیر قابل اصلاح و باز نویسی است . با عشق و نور می توانید تقدیر خود را اصلاح کنید.
  • کسی که می بخشد در واقع در حال فرو گذاردن خشم ، نفرت و کینه بر دوش جهان هستی و لذت بردن از جهان است… تمرین بخشش داشته باشید تمرین رها کردن کنار گذاشتن و ترک کردن داشته باشید.
  • بخشش شما شامل چیست ؟ هم بار گناهان و کارماهای شما بخشیده می شود (توبه پذیرفته می شود) و هم اینکه به شما هدایای الهی بخشیده می شود… شرط اینکه پروردگار شما را ببخشد این است که شما هم دیگران را ببخشید و این یک موضوع دو طرفه است.
  • برای رسیدن به حکمت خود سازی نیاز است . نیاز است که انسان از یک سری بندها رها شود و از همه مهم تر بخشش را در زندگی اش جاری نماید … خودشان را ببخشند ، دیگران را ببخشند ، وقایع را ببخشند و با نور غفاریت ارتباط برقرار کنند.
  • عشق، محبت و بخشش دریچه رزق و روزی را باز می کند.
  • زمان بخشیدن ان مورد بخشش را از خود ندانیم و بدانیم عزت به این معناست که پشتمان به خدا گرم باشد.
  • اول ما دیگران را می بخشیم و بعد از این بخشش خداوند ما را می بخشد و این بخشش تمام زنجیرهای ظلمت را پاره می کند.

 

  توبه و شکرگزاری

  • از پروردگار یکتا طلب می کنیم (و سپاسگزاریم) تا نور غفاری و بخشندگی پروردگار در قلب های ما ،در تمام وجود ما و در تمام کالبدهای ما جاری شود و سرتا سر زندگی ما غرق در بخشش الهی شود.
  • پروردگارا من مسئولیت خودم، خانواد­ام، اجدادم، اقوامم را می­پذیرم و هرکدام از ما اشتباهی کرده­ایم توبه­ی ما را پذیرا باش و ما را ببخش
  •  

 

  تمرین بخشایش و عفو

  • هواوپونوپونو فرایند بخشایش، توبه و دگرگونی است. هر بار از روش‌های موجود در آن استفاده می‌کنیم، مسئولیت همه چیز را بر عهده می‌گیریم و برای خود طلب بخشش می‌کنیم و پی می‌بریم که هر چیزی که در زندگی‌ پدیدار می‌شود، صرفاً انعکاسی از برنامه‌های‌ ما است

 

  پس یک سری program یا برنامه، درون ما هست که انعکاس آنها وقایع بیرونی است که شاهد هستیم و اتفاقاتی که برای ما می‌افتد.

  یک سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که، این چهار ذکری که در این کتاب گفته، چه‌کار می‌کند که بخواهد این‌قدر بر روی زندگی تاثیر بگذارد؟

گاهی ما می‌بینیم که با این چهار ذکر معجزه اتفاق می‌افتد. بعضی‌ها بودند که در فرهنگ اسلامی دائم‌الذکر بودند، یعنی همواره می­گویند:

استغفرالله، الحمدالله، سبحان­الله، الهی العفو، همواره ذکر می­گویند. پس چرا آنجا اتفاقی نمی­افتاد؟ چه چیزی پشت این قضیه هست؟ من خدمت شما می­گویم:

(کلیدی که توانست این ذکرها را باز کند، مسئولیت پذیری بود.

  • پس اگر شما مورد آزار از ناحیه­ی کسی قرار می­گیرید، برای همان شروع کنید شکرگزاری کنید، در ذهن خود بگویید (دوستت دارم) و آن را پاک کنید. اگر شما، این شرارت را در زندگی خود مشاهده می­کنید، وقتی درباره­ی آن فکر منفی می­کنید، تازه باعث تقویت آن می­شوید و ریشه­ی آن محکم­تر می­شود. باید درون خود مسئولیت آن را بپذیرید، پاکش کنید و عشق را جاری سازید.

  خویشتن دوستی

  خویشتن دوستی می تواند بر ابعاد مختلفی همچون صلح و آشتی درونی ، سلامت روان، سلامت جسم، معنویت ،موفقیت های شغلی و تحصیلی، رضایت شغلی و بهبود روابط میان فردی مؤثر باشد.

  خویشتن دوستی معجزه ها را به زندگی ما می آورد. البته منظور از خویشتن دوستی، غرور و خودخواهی یا حالت خود شیفتگی نیست. خویشتن دوستی از سه مؤلفه تشکیل‌شده است:۱. مهربان بودن با خودمان زمانی که اشتباه می‌کنیم (مهربانی با خود) ۲. تشخیص اینکه رنج بخشی از تجربه انسان است و برای همه اتفاق می‌افتد (انسانیت مشترک) ۳. مشاهده احساس‌ها و افکارمان بدون اینکه قضاوتشان کنیم (ذهن آگاهی).

  مهربانی با خود، درک خود به جای قضاوت خود و نوعی حمایت نسبت به کاستی ها و بی کفایتی های خود است. مشخصه اشتراکات انسانی اعتراف به این که همه انسان ها دارای نقص هستند، اشتباه می کنند و درگیر رفتارهای ناسالم می شوند؛ است. بسیاری از افراد در زمان درد یا ناکامی احساس بریدگی از سایر افراد دارند. چنین افرادی معتقدند که وجود خودشان، شکست هایشان و هیجان هایشان شرم آور است و اغلب باید خود واقعی شان را مخفی کنند و احساس می کنند تنها آن ها با بی کفایتی ها یا شکست ها دست و پنجه نرم می کنند. ذهن آگاهی  سه ویژگی دارد: متمرکز بر زمان حال، هدفمند و غیر قضاوتی. ذهن آگاهی  در مقابل نشخوار ذهنی در مورد محدودیت های خود ، به یک آگاهی متعادل و روشن از زمان حال می انجامد و باعث می شود جنبه های دردناک یک تجربه نه نادیده گرفته شود و نه مکررا ذهن را اشغال کند. افراد در حین تجربه ی رنج ممکن است به جای آنکه با هشیاری به تماشای خود بنشینند  و از چشم انداز بالاتری به تجربه ی خویش بنگرند که سبب واقع بینی و جامع بینی آن ها می شود ،خود را به طور ناهوشیار مورد ارزیابی منفی قرار دهند.

  دوست داشتن خود بهترین راه برای برای بهبود شماست و همچنان که خود را بهبود می دهید دنیای شما هم بهبود می یابد… من باید خودم را دوست داشته باشم . منظور خود الهی است که باید دوست داشته باشیم . اگر خود دوست داشتن منجر به عزت نفس شود پس مسیر ما درست است . تکرار من خودم را دوست دارم گام اول ورود به معنویت است.

  • مهمترین معبد دنیا کجاست؟ مهمترین کعبه و عبادت کده تن انسان است که فرشتگان به آن سجده کرده اند . زیرا روح الهی در تن انسان قرار دارد… پس تن من بسیارمهم است و اگر سالیان دراز شرم و خجالت را به تن خود مستولی کردم وهمواره با حس  و حال ترس زندگی کردم بدانید به کعبه الهی توهین کردیم.

  • هر چه هستید درست است، همین خوبه … شما باید اینگونه می بودید با همین وضعیت . اگر از محل زندگی تون خجالت می کشید، ناراحت هستید پدر و مادرتان این شکلی هستند تاراحت جایگاه اقتصادی و اجتماعی خود هستید … و هر چیز در شما ممکن است سبب شرمساری شود ، به این کعبه توهین می شود.
  • حقیقت این است که جان جانان یا جان الهی در وجود من جریان دارد و همین سبب می شود من محترم باشم و تک تک سلولهای بدن من مورد احترام قرار گیرد.
  • لطفا یک دورخودتان را در آینه ببینید و تا می توانید قربان صدقه خودتان بروید و به خاطر تمامی المان های زیبای زندگی که خداوند در صورت، تن و وجود شما قرار داده است خداوند را شکر کنید.حقیقت اینست که شما زیبا هستید ولی خبر ندارید.

  • خودتان را دوست بدارید و بابت تک تک اعضای بدن و بند بند وجودتان خداوند را شکر گزاری کنید و خوشحال باشید.
  • ما نمی توانیم به صلح و آرامش درونی، به عشق و دوستی درونی و خودباوری و آشتی عمیق الهی درون خودمان برسیم وقتی خودمان را دوست نداریم و با خودمان در گیر هستیم.
  • گذشته یک شرم هایی به ما تزریق کرد حال می خواهیم آگاهانه آن شرم ها را پاک کنیم و خودمان باشیم.
  • نگران قضاوت و فکر دیگران نباشید. تنها ادم دنیای شما خودتان هستید لطفا به خودتان احترام بگذارید. آنچه دوست دارد در اختیارش قرار دهید و هیچ احساس شرم و قضاوت دیگران را در خودتان راه ندهید.
  • آنچه که قضاوت هست را از زندگی خود حذف کنید. شما کسی را قضاوت نکنید وزندگی بقیه هم برای شما مهم نباشد. بعدازمدتی شما هم مورد قضاوت قرار نمی گیرید وشما هم آزاد می شوید. هر ترسی از قضاوت دیگران در وجودتان هست را پاک کنید! و شروع به پاکسازی کنید.
  • اگر نیت کنید کاری انجام دهید تمام جهان هستی با شما همسو می شود و این نتیجه دوست داشتن خود است ، نتیجه صلح درونی است و نتیجه رضایت از خویش است. خودتان را دوست داشته باشید و خودتان را ببخشید.

 

  توبه و شکرگزاری

  1. پروردگارا توبه ما را پذیرا باش و ما را به دوست داشتن خود ( ان خود حقیقی و روح الهی ما ) توفیق عنایت فرما و به واسطه این دوستی عزت نفس و احترام به خویشتن عنایت فرما و مشکلات ذهنی و داده های معیوب ما را پاک گردان… آمین.
  2. خدایا متاسفم لطفاً مرا ببخش متشکرم دوستت دارم بابت تمامی قضاوت هایی که من درمورد بقیه کردم یا بقیه در مورد من کردند. بخاطر تمام احساس شرم وخجالتی که من به بقیه وارد کردم،یا بقیه به من وارد کردند. بابت همه­ی آنها، احساس الهی در خودمان زنده میکنیم و پاکسازی میکنیم.
  3. دائم توبه و پاکسازی کنی به خاطر تک­تک ناشکری­ها، ناله­ها، غر زدن ها، نا امیدی­ها و حس و حال­های منفی که در گذشته داشتید، و اکنون در وضعیت ناگواری گرفتار هستید. یعنی بی­تردید به نوعی، به نفس خودتان ظلم کردید، که الان شرایط­تان خراب شده است.

 

  تمرین دوست داشتن خود

– پاکسازی احساس شرم

  • خدایا متاسفم لطفاً مرا ببخش متشکرم دوستت دارم بابت تمامی قضاوت هایی که من درمورد بقیه کردم یا بقیه در مورد من کردند.
  • بخاطر تمام احساس شرم وخجالتی که من به بقیه وارد کردم،یا بقیه به من وارد کردند.
  • بابت همه ی آنها، احساس الهی در خودمان زنده میکنیم و پاکسازی میکنیم.

– زندگی کردن برای خود

  • کسانی که برای بقیه زندگی میکنند هیچگاه روی آرامش درونی را نمی بینند.
  • کاری کنید که حس درونی خودتان را خوب کنید.

  اگر تمایل دارید آواز بخوانیدیا برقصید اینکار را برای خودتان انجام دهید ،نه برای بقیه،کاری را که حالِ دلتان را خوب میکند انجام دهید.

– احترام به خود

  • همانگونه که به یک عبادتکده احترام می­گذارید به خودتان هم احترام بگذارید.
  • خودتان را مرتب نوازش کنید و ماساژ دهید.
  • دست در موهای خود بکشید.
  • بهترین لباس­ها را بپوشید.
  • بهترین عطر را به خودتان بزنید.
  • مرتب استحمام کنید.
  • به بدن خودتان احترام بگذارید.
  • خودتان را نوازش کنید.
  • اصلا فکر نکنید بدن­تان چربی اضافه دارد.
  • اصلا فکر نکنید بدن­تان کک و مک دارد.
  • اگر موهای­تان کم شده یا مو ندارید اصلا مهم نیست.
  • همین ظاهری که دارید می­شود کعبه­ی وجودی شما.

– شکر گزاری برای خود

  1. بابت تمامی اندام های تان شکرگزازی کنید
  2. این بزرگترین احترامی است که به خود میگذارید
  3. اینکار را ادامه دهید تا به صلح درونی برسید.
  4. خانه­ی ما وجود ماست،این وجود را باید تطهیر کنیم.

– عدم نیاز به تایید طلبی

  1. بزرگترین مشکلی که درحیطه ی درونی برای ما پیش آمده «ایده آل گرایی» است.
  2. ودرامتداد ایده‌آل گرایی «تأیید طلبی» است.
  3. اما زمانیکه خود را سرزنش میکنید فقط زمانی خوشحال میشوید که:
  4. تایید دیگران به شما وارد شودکسی که خودش را تأیید نمیکند، منتظر تأیید دیگران است.

-راهکار حقارت

  1. مرتب جلوی آینه ، قربان صدقه خودتان بروید.
  2. خودتان را دوست داشته باشید.
  3. خودتان را نوازش کنید.
  4. از چهره خودتان، از دست و پا مدام تشکر کنید.
  5. حس خوب به خودتان بدهید.

 -درک بین حریم درون وبیرون

  • شما به عنوان یک انسان نگهبان معبدی هستید بنام معبد تن، که دراین معبد روح الهی قرار دارد، شما هم باید تن خود را شریف بدانید.همانطور که در معابد اجازه ی ورود کثیفی وپلیدی به داخل معبد نمی‌دهند، شما هم نباید به زیارتکده ی وجود تان پلیدی وارد شود ما درسفری که پیش روداریم، میخواهیم به زیارت روح الهی برویم. مکان آن در سینه ی شما و دروجود شماست.
  • گاهی اتفاقی ممکن است باعث ناراحتی شما شود،این اتفاق ازبیرون و درون ، باعث ناراحتی شما میگردد. یعنی از لایه های بیرونی وظاهریِ خود اخم هایتان درهم شده،فریاد میزنید گریه می‌کنید،از درون هم تپش قلب میگیرید واحساس درونی منفی دارید.‌  مدیریت نفس یا ذهن ،یعنی بتوانید
  • اگرحتی از بیرون ناراحت شدید نگذارید از درون هم ناراحت شوید.
  • قبل از ورود پلیدی بایستی آن را مدیریت وکنترل کرد در غیر اینصورت اگر وارد شد کار سخت میشود. مثلا من عجله دارم وسریع باید کارم را انجام دهم ، شما میگویید عجله را از بیرون انجام بده
  • دلیلی ندارد اضطراب وعجله در دل نیز نفوذ کند، اوایل خیلی موضوع خنده دار و ناباورانه بنظر میرسد

اما زمانیکه شما به آگاهی برسید، که نگهبان ورودی های خودهستید میتوانید این موضوع را کنترل کنید .

  • اگردربیرون هر اتفاقی بیافتدکه برای شما آزار دهنده باشد،طبیعی است که از بیرون نمایشی برای آن مشکل داشته باشید مثلا فریاد بزنید گریه کنید و…. اما از درون شروع کنید خودتان را آرام کنید.البته بهتراست که از بیرون هم آرام شوید.اما از درون در یاد خدا باشیدوهمواره درحال وصل الهی باشید. به چنین فردی مالک نفس یا مالک دروازه های ورودی اقلیم الهی گویند.
  • اینکار نیاز به تکنیک هایی دارد بطور مثال از بیرون ناراحتید از درون برای خودتان یک آهنگ شاد بخوانید.  یا باطرح سوال، درونِ خود را آرام کنید مثلا در اوج یک حمله ی روانی به خودبگویید این حمله در بیرون اتفاق افتاده چرا باید درونِ من هم آن اتفاق بیافتد؟ واینگونه درون خود را آرام کنید.

  صلح درونی

  معمولا رایج ترین کلمه ای که از آن استفاده می کنیم کلمه “باید” است .کلمه “باید” دائما به ما گوشزد می کند ما به اندازه کافی خوب نیستیم، به اندازه کافی از خودمان و محیط اطرافمان راضی نیستیم . به عبارتی خودمان را قضاوت می کنیم، ترس و نگرانی را در خود افزایش می دهیم و لذت بردن از زمان حال را از دست می دهیم . همیشه در حال تحقق باید های زندگی مان خود و اطرافیانمان را می آزاریم ، روابط مان مشکل آفرین می شود و کم کم دچار انواع بیماریها می شویم.

  • روش خلق کردن ما این است که حداقل خودمان را دیگر خوب ببینیم ، خودمان را در سلامت ، صحت ،صلح با اکوسیستم و خدای متعال ببینیم و خودمان را بالا بکشیم و حداقل دنیای فردی خودمان را خوب خلق کنیم[1].
  • برای رسیدن به روح الهی ابتدا باید ذهن را در دست بگیریم باید با ذهن به صلح برسیم… برای طی کردن مسیرروح الهی بایستی اشتی با ذهن اتفاق بیافتد از درون خودتان را بخشیده باشید و از درون به صلح رسیده باشید[2].

  توبه و شکرگزاری

  • پروردگارا توبه می­کنیم از اینکه خود را مقصر بدانیم و خویشتن مشغول کلنجار و دعوا باشیم و با خود به صلح نرسیم.
  • پروردگارا سپاسگزاریم که ما را به واسطه توبه و پاکسازی هر اشتباه، هر تصمیم­گیری، هر اندیشه، هر حس و حال ناله و نفرین و تمامی مشکلات مالی و یا خانوادگی به صلح درونی می­رسانی[3].

  تمرین برای رسیدن به صلح درونی 

برای رسیدن به صلح درونی باید از خود عذر خواهی کنید.

با استفاده از یک کاغذ و قلم با خودتان صحبت کنید و یادداشت کنید.

«سلام

ببخشید مدتی هست که بهت سر نزدم از دست من ناراحتی ببخشید اگر به تو توجه نکردم….»

معمولا یک دلخوری هایی هست.ولی انقدر از خودمان فاصله گرفتیم که نمیتوانیم با خودمان ارتباط برقرار  کنیم.

نکته:حرف زدن زیاد با خود سلامت روان به را به خطر می اندازد. کسانیکه زیاد با خودشان صحبت کنند دچار نشخوار ذهنی میشوند که بسیار خطر ناک است.

ما با خودحرف نمیزنیم بلکه با خودمان مینویسم.

تمام ناراحتی های درون خود را بنویسید برای تک تک آنها عذرخواهی و ابراز پشیمانی کنید.

  برای تمام لحظاتی که از خودتان غافل بودید و این خود که به نوعی بیانگر خداست را فراموش کردید،عذر خواهی و سپس پاکسازی کنید.

  حس های خوب ایجاد کنید تا به یاری خدا به صلح درونی برسید یعنی از درون خود را ببخشید.

  نکته:وسواس نداشته باشید اگر انسان آسان گیری باشید، زودتر به صلح درونی می رسید. ممکن است بگویید من خودم هستم که می­نویسم، بله خودتان می­نویسید، اما کمی که نوشتید وارد لایه­های عمیق­تر خودتان می­شوید و متوجه می­شوید که منی درون شما هست که به صحبت درمی­آید و نکات بسیار مهمی را به شما یادآوری می­کند، به نوعی نشان می­دهد که چه سبکی از زندگی مناسب شما است.

  نام این منِ درون را می­توانیم زنِ درون، آنیمای درون، کودک درون و یا به قول جناب فروید، ناخودآگاه بگذاریم. با لایه­های درون خود آشتی کنید، ممکن است در این مرحله اذیت شوید، گریه کنید و یا بغض کنید، ولی ادامه دهید، بنویسید و به روش هواوپونوپونو پاکسازی کنید[4].

 

  شکرگزاری 

  برای رسیدن به مقام شکر با دل عبور از منزل اول یا شکر زبانی اجتناب ناپذیر است . مقام اول شکر گذاری در حیطه ی ذهن است هنگامیکه میگویید متشکرم، باید بدانید بابت چه چیزی متشکرید. وقتی تک تک نقاط زندگی را مورد سپاس قرار دهی ،وارد حالتی میشوی که سپاسگزاری بابت همه چیز. همه چیز آنقدر گسترده است که نمبتوانی متوجه بشوید بابت چی؟ فقط میگویید سپاس، الحمدلله،خدایا شکر اما نمی توانید بگویید بابت چی، واین یک حس درونی است. وقتی به این حس رسیدید یعنی از ناحیه ی قلب شکرگزاری شما اتفاق می‌افتد، پس ذهن حتما باید بشمارد، وقتی بسیار زیاد شمارش انجام شد، بعداز ان شکر گزاری درونی تر میشود . وخودبخود قلب شما بطور کلی شکرگزاری میکند ونمیتواند بگوید بابت چی[5]؟

 

  اگر می خواهید فرزندان و اطرافیانتان تغییر کنند ، گام اول ( شکر گزاری را ) از خودتان شروع کنید:

  یعنی وقتی مثلا به مسافرتی می روید و یکدفعه ماشین خراب می شود ، یا پنچر می شود یا ایراد پیدا می کند ، شما ناراحت می شوید و همه شروع می کنند غر می زنند و ناراحت می شوند، شما شروع کنید بگویید. خدا را شکر ، ببینید چه هوای خوبی ست و یعنی یک انسان شاکر ، یک خانواده را دگرگون می کند. یک انسانی که به حس شکر خیلی خوبی رسیده باشد می تواند کامل وضعیت روانی یک خانواده را اصلاح کند و شکر گزاری مسری ست ، به بقیه سرایت می کند . شما که شکرگزاری کنید و حالتان را خوب کنید ، به بقیه هم سرایت می کند و اندک اندک حال آنها هم خوب می شود و خوشحال می شوند .  و بعد از مدتی می بینید که محیط خانواده و اطراف شما ، همه و همه تغییر کردند و اتفاقات خیلی خوبی در زندگی شما ، رخ داد.

  • همین‌که شما روی وسایل‌ خود اسم می‌گذارید و به آنها عشق می‌ورزید و حس خوبی دارید، یک نوع شکرگزاری انجام می‌دهید. با این کارتان به نوعی تشکر می‌کنید، و درک شما بالاتر می‌رود و احساس می‌کنید که یک موجود زنده دارید و اتفاقات بسیار خوبی در زندگی‌ شما می‌افتد.
  • بنابراین این را باید در اولویت قرار دهیم،مرتب خود را پاک کنیم، توبه و شکرگزاری کنیم، حس و حال خوب ایجاد کنیم،و از خود بار مثبت در این دنیا باقی بگذاریم[8].
  • نکته‌ی اساسی: تا می‌توانید از غذا، پوشاک، از روابط و از همه چیز لذت ببرید.  در چله‌ی شهد و شکر گفته شده که لذت‌بردن یک نوع شکر‌گزاری است.  شما وقتی لذت می‌برید، به صاحب‌خانه نشان می‌دهید که خیلی دوست داشتم، خیلی خوب بود‌. بی‌تفاوت نباشید، گاهی واکنش‌هایی نشان دهید که حس و حال وجد و شور و زندگی در شما بیشتر شود.
  • عده‌ای از انسان‌ها هستند که شاکرند، انسان شاکر از موهبت‌هایی که در جهان در اختیارش قرار گرفته است، خوشحال‌ است و در صدد جبران آنها برمی‌آید. یعنی احساس می‌کند هدیه‌ای به او داده شده است و به‌خاطر آن هدیه باید شکرگزار باشد و حتی جبران کند. و یک سری انسان‌های ناسپاس هم هستند که فقط طلب‌کارند و می‌گويند: «خدایا چرا ما را وارد این دنیا کردی؟ پدر و مادر! چرا ما را وارد این دنیا کردید؟بهترین شیوه این است که از کودکی در مقابل فرزندان خود تشکر کنیم و به آنها یاد دهیم که اهل تشکر، سپاس و جبران باشند که تا آخر عمر خود، گرفتار کفران و ناسپاسی نشوند.در واقع شکرگزاری، فرهنگی است که باید آموزش داده شود.
  • اولین گامی که شما برای ورود به تولد، مرحله‌ و یا سبک جدید زندگی برمی‌دارید؛این است که باید شکرگزاری کنید، مثبت‌نگر باشید، قسمت‌های خوب ماجرا و نیمه‌ی پر لیوان را ببینید،و این اتفاق سبب ارتقاء وضعیت معیشتی و روانی شما می‌شود.

 

  توبه و شکرگزاری

  • پرورگارا توبه می کنیم بر تمامی لحظاتی که بدون سپاس و شکرگزاری حضرت حق گذشته است ، تمام لحظاتی که داشته های خود را ندیده ایم و درک نکرده ایم و داشته های خود را درست استفاده نکرده ایم و از انها لذت نبرده ایم.
  • پروردگارا سپاسگزاریم که ما را مقام سپاس و شکر گزاری عنایت می فرمایی و در زندگی مثبت نگر قرار می دهی و مسیر و سطح زندگی ما را ارتقا می‌دهی.

تمرین شکر گزاری: شکرکامل

  • حس خوب داشتن در روز میشود یک مراسم عبادی برای شما، زیرا شما در آن لحظه کمال تشکر را از جهان هستی وخالق آن میکنید.
  • تشکر میکنید که این امکانات را دراختیار شما گذاشته، حتی لازم نیست تک‌تک امکانات را بشمارید و بررسی کنید، مهم آن حس شکر گزاری است.
  • خانم راندا برن در کتاب “معجزه ی شکرگزاری ” بسیار زیبا به موضوع شکرگزاری پرداخته اند.
  • اما چیزی که ما درحیطه ی ناخودآگاه نیاز داریم. الزاما واژه ها نیستند.آن چیزی که در حیطه ی ناخودآگاه نیاز داریم، آن حسِ شاکر بودن است.[1]

 

تمرین شکر کامل

  • شکر کامل حالتی است که شما حس میکنید هیچ چیزی کم نیست نیاز به گفتن ذکری هم نیست
  • درحالت عادی که هیچ اتفاقی هم نیافتاده از ته دل بگویید (هااای چقدر خوب) دراین وضعیت احساس میکنید که نعمت برشما کامل شده. هرچه عمیق تر بگویید« های» به شکر کامل تری دست پیدا میکنید
  • اگه درمسیر معنویت میخواهید گام برداریدانرژی شما با شکر کامل تامین می شود
  • یعنی هربار خود را در وضعیت کاملی تصور میکنید که همه چیز ردیف وامکانات الهی برای من کامل است. آن حس اگر پیش بیاید حتی برای چند لحظه انرژی خوبی به ناخودآگاه شما میدهد وخلق خوبی درآینده خواهید داشت[2].

 

گام دوم – سفر از من به ما

  • ضرورت گام دوم

  سفر از بیرون به درون ، با پذیرش مسئولیت خویش و مشتاق بودن به تغییر و دگرگونی آغاز شد و جانمان با باران عفو و بخشش ، خویشتن دوستی ، شکرگزاری و صلح درونی تازگی یافت . حال زمان آن است که سفر از من به ما ادامه یابد.

   اگر از دیدگاه سیستمی به انسان نگاه کنیم و او را به عنوان سیستمی در نظر بگیریم که با خود ، دیگر انسانها و محیط اطراف خود و جهان هستی در ارتباط است، هنگامی این سیستم کارامد می باشد که عالوه بر اینکه ،تمام اجزای آن در هماهنگی و تعامل با هم باشند و عمل نمایند بلکه انسان با دیگر انسانها و جهان هستی در هماهنگی و یکپارچگی قرار گیرد.

 در سفر از بیرون به درون ، در مرحله دوست داشتن و پذیرش خویشتن ، نکته مهم اینست که این پذیرش و خویشتن دوستی منجر به خود شناسی و خود سازی شود. در این مقوله همان گونه که خودشیفتگی و غرور زیانبار است ، ناامیدی و مسامحه کاری آسیب زا و مضر است. لذا از          این نظر ادامه سفر از من به ما برای ارتقاء خودشناسی و خودسازی فرد و تبدیل شدن به خود الهی الزم است . هدف از این سفر(از من به ما) همانا ارتقاء خودشناسی و خودسازی انسانها و تاثیر گذاری بر روند خودشناسی و خودسازی جامعه است. پیوندهای صمیمانه ممکن است به رشد ما کمک کند ، می تواند یاری مان دهد که خود را بهتر بشناسیم و این چیزی است که در تنهایی بدست نمی آید.

   در سفر “از من به ما”، هویت ، روابط، ازدواج ، شغل و کسب و کاراز مهمترین مسایل هستند در ادامه سعی می شود در هر قسمت بر طبق آموزه های استاد مقدم عزیز در هر مورد مباحت درقسمت شرح ، تمرین عملی ، و توبه و شکرگزاری آورده شود. به طور حتم چگونگی تصمیم گیری ، و نحوه انتخاب همچنین تعهد ، مسئولیت پذیری و شجاعت ما می تواند در این سفر راه گشا باشد.

چگونه به ما شدن می­اندیشیم؟

  جواب دادن به این پرسش بسیار مهم است. چگونه به ما شدن می اندیشیم؟

   در سفر از من به ما ، الزم است توجه شود قرار نیست ، روابط ، ازدواج ، شغل و کسب و کار و مناسبات اجتماعی هویت فرد شوند . در صورتی که فرد در مرحله خویشتن دوستی، خود شناسی و پذیرش خویشتن دارای ناتوانی و  مشکلاتی باشد معمولا در جایگاه و روابط اجتماعی دنبال پر کردن ظرف وجودی خود می گردد و هویت خود را به جزبه هویت خود الهی، گره می زند.

   ما بر سر چیزهایی می جنگیم که بسیار فانی است، حتی هویت خودمان_بر سر احترام به خودمان می جنگیم_بر سر جایگاه شخصی خودمان می جنگیم.

  تضاد به دلیلِ یک هویت است.وقتی شما هویتی هم نداشته باشید.و همه چیز فنا درحق شده باشد.دیگر چیزی نیست که بخواهد دچار تضاد شود.شما اگر واقعا در مسیر زندگی، کاری را برای خدا انجام دهید و تمام ابعاد وجودی شما الهی باشد.اصال مهم نیست که بابت آن کار مردم برای شما کف بزنند و خوشحال شوند، تشویق کنند.یا شما را تنبیه کنند و شما را بپذیرند یا نسبت به شما تردید کنند.چون شما در وضعیت صفر قرار دارید.یعنی سود و زیانی برای شما نیست و در حال معامله با یک مقام متعالی هستیدو برای او کار انجام میدهید، نه برای مردم عادی! پس اینها در حالتیست که میتوانیم آن را تجربه کنیم و بسیاری نیز آن را تجربه کردهاند،حالتی که دیگر شما کامال به «مقام فنا» رسیدهاید. و به هیچ عنوان چیزی برای از دست دادن ندارید.

هم هویت شدن

یکی­انگاری، «هم هویت شدن» با فکرها است. به طور مثال من زمانیکه فکر میکنم و خاطرهای، باوری، از اندیشه من گذر میکند، آنگاه من «خودم» را، آن «فکر» تجسم میکنم.

 من کیستم؟ این بهترین سوال در طول تاریخ است، که میتواند انسان را، از بازیهای نفس نجات دهد.میگویید: من که این فکر نیستم .یک اتفاق بوده، گذر کرده است.شما فقط در یک لحظه باید هوشیار باشید، و خودتان را از آن فکر، باور تصویر، صدا، هرچه که گذر کرد،یکی ندانید، و جدا بدانید. فقط کافیست یکبار بگویید :

 “خب این من نیستم.”

 تمام می شود.یعنی با آن اتفاق هم هویت نمیشوید.اگر هم هویت شدید، دلتان به حال خودتان میسوزد،به فکر انتقام میافتید، میخواهید ضربه بزنید،بعد خودتان را سرزنش میکنید،خودتان را ملامت می کنید؛چقدر من بدم کاش آنروز این کار را کرده بودم، و…. وارد یک بازی برگشتناپذیرمیشوید.یکبازی که عمر شما را میخورد.برکتِ زمان شما را میبَرد.و شما هیچوقت درکِ بیزمانی و بیمکانی را نخواهید داشت.زیرا در چنگال فکرها گرفتار میشوید.

هویت و ذهن

هویت اصلی ما ذهن ما نیست، روح ماست ،روح ما امروز آمده، این تن و این ذهن را انتخاب کرده است.خدا رحمت کند یکی از نویسندگان خوب ایران، آقای اهرپور مترجم بود. ایشان همیشه وقتی میخواست بگوید تن من، نمیگفت: این تن من یک روح داردمیگفت: روح من، یک تن دارد.

 بعد همیشه به انسان میگفت: خر روح میگفت: تو خری هستی که روحی بر تو سوار شده و دارد شما راه هدایت میکند.بنابراین ما میتوانیم فقط یا به تن بپردازیم و احساس کنیم وجود ما تن فیزیکی ماست.

 یا میتوانیم آگاهتر شویم و باالتر از این مرکب را نگاه کنیم .و ببینیم ذهنی هم هست، که آن ذهن، دارد این تن را مدیریت میکند.و تمام ذرات و سلولهای بدن، بهویژه ژنهای ما، تحت مدیریت ذهن قرار دارد .یک دیدگاه باالتر که برویم، میبینیم که این ذهن، خود حجاب است.من حجاب میشود.یعنی ذهن یا نفس، حجاب میشود.

 میگوید: «اعوذ باهلل من نفسی«

 یعنی میخواهم از ذهن خودم رها شوم.

 آن میشود خود خدا، روح الهی.که اگر ما بتوانیم، با روح الهی خود زندگی کنیم، مسیر سعادت را میرویم. اگر بخواهیم با ذهن زندگی کنیم، داریم با بازیهای ذهنی و دیتاهای معیوب ناخودآگاه خود عمل میکنیم.و اگر بخواهیم در تن خود باشیم که در ناآگاهی محض هستیم.

هویت و جایگاه خانوادگی

یکی دیگر از بندهای نفس، بند «جایگاه» است .

 آیا «من کیستم»، به اینکه من در چه جایگاهی قرار دارم برمیگردد؟

 آیا دیده­اید یک نفر که میمیرد، میگویند :

 پدری مهربان، مادری فداکار …

 فرزندی خوش ­اخللاق…

 چرا؟

چون ما، خودمان را به نسبتها، نسبت میدهیم .یعنی با یک جایگاه، هم هویت میشویم.

 اگر یک جایگاه خانوادگی باشد، میگویم من از فلان فامیل هستم، خاندان ما انسانهای بزرگی بودند و…. تمام اینها بازیهای نفس میباشند .در صورتی که من یک روح هستم.

 پس ایل و تبار و خاندان، همه اینها بازیهای نفس است .از طرفی دیگر، اگر من هویتی پیدا کنم بابت جایگاه خانوادگیام و احساس کنم که من یک پدر هستم، یک مادر هستم، و اینکه من یک مادرم، وجود مرا در بند میگیرد، جلوی تجلی جان را میگیرد .

 من مادر هستم ، فقط یک اعتبار است.به این علت که فقط یک بچه از طریق من به دنیا آمده است، من هیچ نسبتی با آن بچه ندارم .

 بعضی از پدرها، مادرها در سنین بالای فرزاندشان، هنوز نگران آنها هستند و در کارهایشان دخالت میکنند و دلگیر هستند، که چرا این فرزند هنوز در زیر چتر ما نیست.

 اینها در هویت پدری و مادریِ خود بینهایت غرق شدند.

 یعنی شما خیلی به آن اهمیت میدهید، اینها آزمایش شما هستند.

به عبارتی اینها بندهای شما هستند. شما وظیفهتان را به نیکی به انجام برسانید، اما با جایگاه خانوادگی، «هم هویت» نشوید.

هویت و ازدواج

مثل بعضی عشقها که طرف خودش را میکشد تا به آن عشق برسد، وقتی رسید ناگهان گرفتار پوچی میشود.خیلی از این ازدواجهایی که به طلاق ختم میشود اینگونه است .چون ما بر اساس یک نقصی، عاشق یک نفر میشویم و دست و پا میزنیم، تلاش میکنیم تا به آن فرد برسیم .نقصی درون ما است، نه هویت واقعی آن فرد.صرفاً آن نقص است که بر ما حکومت میکند .آن ناتوانی یا دیتای معیوبی که در ذهن ما است،باعث میشود یک نفر برای ما جذاب شود، وقتی جذاب شد و ما به آن رسیدیم، به اصطلاح قدیم که میگفتند: «هر عاشقی یک فارغی دارد» بعد از آنکه به عشق رسیدیم و زیر یک سقف رفتیم، آن نقص ما برآورده میشود و فارغ میشویم، تازه میفهمیم که چه اشتباهی کردهایم.مثال یک نفر یک احساس ضعف دارد، آنقدر احساس ضعف درون او زیاد است که دنبال یک فرد حامی و یک فرد قدرتمند میگردد .بعد اولین فرد قدرتمند یا قوی را که میبیند، بهعنوان همسر انتخاب میکند .چون بسته به دیتاهای معیوب درون ذهن خود، انتخاب میکند.بعد از اینکه انتخاب کرد، جلو میرود یکدفعه میبیند که این اقتدار و قدرتی که این فرد دارد، نه تنها برای او حمایت نمیآورد، بلکه برایش حقارت نیز میآورد، و یک زندگی سخت را برای خودش رقم میزند.

 

هویت و بدن

اینکه ما اینقدر بر وزن و هیکلمان حساس هستیم، که من چاق هستم و زشت هستم و …آنقدر هویت قوی ندارد.و به خاطر خاطراتی یا دیتاهایی است که در این سالها جمع شده است. به هر حال هیکلتان را دوست داشته باشید،آن چیزی که هستید را دوست داشته باشید، خیلی­ها اسکلت­بندی و فرم بدنشان اینگونه است.میتوان به هر حال، مقداری اصلاحش کرد، اما همین که هستید،یک نعمت الهی میباشد.شاید برای شما، درستش هم همین باشد.و شاید این چیزی که هست، بهترین وضعیت شما باشد و میتوانید آن را بهتر هم کنید.اما احساس ضعف و ناراحتی نسبت به آن نداشته باشید.

 

هویت و پوشش

هویت و پوشش اگر شما لباسی میپوشید که به آن لباس افتخار میکنید و آن لباس برای شما مهم است و وقتی آن لباس را میپوشید، حس معنوی نسبت به آن پیدا میکنید.یا این حس را میگیرید که من نکاتی را رعایت میکنم! یعنی به پوشش و حجاب خود، افتخار میکنید، شما گرفتار حجاب (حجاب معنوی) هستید.

 البته حجاب دوم به معنای حجاب معنوی میباشد. یعنی همین تله شما است.اگر عریان هستید یا به اینکه بی­حجاب هستید افتخار میکنید، باز هم گرفتار حجاب هستید .یعنی گرفتار حجاب معنوی و تلهی ذهنی هستید .حجاب یا پوشش، یک موضوع فردی است .اگر قرار است به شما هویت ببخشد، بسیار خطرناک است .یعنی اگر لباس به شما هویت ببخشد، این موضوع میتواند برای شما خطرناک باشد .

 تن آدمی شریف است به جان آدمیت

 نه همین لباس زیباست نشان آدم

 

هویت و جایگاه اجتماعی

مثلا یک نفر، شغلِ آموزگاری دارد.کارِ آموزگار، تدریس و هدایت است .

 اگر او عادت داشته باشد که بچه­های مدرسه را مرتب بازخواست و کنترل کند، آنگاه طبق این عادت، بچه­های فامیل و خانواده را نیز کنترل میکند.یعنی آموزش با این فرد ترکیب شده است.

نکته­ی مهم: شغلِ شما، هویتِ شما نیست شغل شما عَرَض است، ذات نیست. ذاتِ شما، خداست.

 باید بتوانید ذات خودتان را خوب نگه دارید .کارهای بیرونی متفاوت باشد.

 فرض میکنیم که من در یک محیط پر استرس کار میکنم مجبور هستم کارهایم را سریع انجام دهم، درگیری با ارباب رجوع داشته باشم و کار من پر از اتفاقات خاص باشد.این هنر، به من کمک میکند که در مواجهه با بقیه، هرجوری که صالح است کار خود را انجام دهم.

از آن بدتر، کسانی هستند که به جایگاه­های اجتماعی میچسبند .

 زمانیکه به او استاد میگویند، حس استادی به فرد دست میدهد و این دام بسیار وحشتناکی است.اگر باور کند استاد است،حتما همانجا ضربه میخورد .چون نفس با انسان بازی میکند .ما را بالا میبرد بعد به زمین میزند .کسانیکه به شغلشان، جایگاه اجتماعی،اقتصادی و سیاسی خود دل بستند،و فکر میکنند ماندگار است، فکر میکنند «من آن جایگاه هستم». آن چیزی که ما بهعنوان جایگاه، پست و مقام به آن دل میبندیم و با آن هم هویت میشویم، بسیار خطرناک است. شما حق دارید هر شغل، هر جایگاه اجتماعی، داشته باشید و مورد پذیرش دیگران قرار بگیرید، اصال مهم نیست.مهم این است که خودتان را با آن جایگاه، یکی ندانید … اجازه ندهید جایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی­تان برای شما هویت ایجاد کند .هویت منِ الهی، خیلی بزرگتر از اینها است.

 

هویت ما روح الهی است

 با روح الهی باید زندگی کرد. یعنی احساس نکنید که روح الهی، یک هویت جدای از شماست و شما دارید با آن صحبت میکنید .مثالً میگوید: بگذار از روح الهی بپرسم که این کار را انجام دهم یا ندهم و هدایت من را در دست بگیرد. این میشود کسی که دارد، باز هم از یک قسمت از ذهنش برای راهنمایی کمک میطلبد. اما در حقیقت، آن نقطه­ای که ما باید به آن برسیم این است که مقیم روح الهی شویم.

یعنی اصلا تمام اختیارات ما، در حیطه­ی روح الهی باشد. و ما توسط روح الهی کنترل شویم.

 

و دیگر ما روح الهی شویم. و این فنای نفس میشود.یا پاک شدن ذهن.اگر شروع کنید ناخودآگاه را به خوبی از دیتاهای معیوب پاک کنید و از بندهای ذهنی آن را رها کنید، به این نقطه که همان روح است میرسید. یعنی دیگر اینطور نیست که بخواهید از یکی بپرسید، خود هستید.کلام شما، کلام الهی میشود.

 و حرف که میزنید، انگار خدا دارد حرف میزند. عمل شما، عمل الهی میشود.

برای رسیدن به روح الهی، نیاز است که :نقشه ی وجودی انسان، کامال شناسایی شود.که ما، خود مان را بشناسیم، و پس از شناخت خودمان، بتوانیم ببینیم، مسیر دستیابی به روح الهی، کدام طریق است؟ آنچه که من، از خودم میشناسم، یک تن است. و این تن، فانی ترین قسمتِ وجود من است .تن دقیقا شبیه به یک پوسته ای است که من، پوشیده ام، یا لباس و خرقه ای است که، به تن کرده ام و با آن، زندگی میکنم.این پوسته ی تن با “من” متفاوت است.والزاما آن چیزی که به اسم “من” یا “هویت فردی خودم” میشناسم، با تن من، یکی نیست…. بنابراین، حقیقت وجودی من، این تن نیست.حقیقت وجودی من، یک من یا جانی است در درونِ وجودِ من…

پس اولین قسمتِ وجودی ما، “تن” بود.دومین قسمت، “نفس” بود، که نفس، خود مراتبی دارد.به جایگاه روانیِ انسان، “نفس” می گوییم . نفس به شکل یک کالبد است.یعنی فرم هویتِ مستقل یک فرد را، دارد.به نیرو وانرژی نفس، ” ذهن ” می گوییم . طبق تعریف مالصدرا : “آن چیزی که، به عنوان قدرتِ حرکت، یا موتورِ حرکتِ نفس است، را ” ذهن” گویند .بنابراین هرجا گفتیم، ” کالبد ذهنی” منظور نفس است .هرجایی گفتیم ذهن، منظور انرژیِ نفس، در حرکت به سمت کمال یا پستی است.یعنی به توانمندیِ نفس، “ذهن” ،می گوییم. طبیعتا ذهن، بر خالف چیزی که همه میگویند، کلمه ای جدید در روانشناسی نیست.

 در واقع ذهن، کلمه ای است که سالها روی آن کار شده، و در حکمت های کهن درمورد ذهن، اطالعات فراوانی وجود دارد.که در همین دوره، خدمت شما ارائه می گردد.

 طبق تعریف حکما: مهمترین شناختی که انسانها از خود، میتوانند داشته باشند، ” شناخت نفس” است.

 یعنی ما اگر بتوانیم، نفسِ خود رابشناسیم، گام های بسیار بلندی را، میتوانیم برداریم.

 چه اتفاقی می افتد، که انسان ها با شناخت نفس خود، به شناخت خدایی گونه، بودنِ خود میرسند؟

اگر من، یک انسانم، وقتی خودم را بشناسم، بیشتر به درکِ انسان بودن خود میرسم .

 پس نقش خدا در این میان، چیست؟

 اینجا گوهر پنهانِ وجودانسان یا “روح الهی” مطرح میشود، که انسان زمانی که، خودش را شناخت، متوجه میشود که: من، این تن یا نفس نیستم، و من، “روح الهی” هست.

هر چیزی فارغ از تن را، جان میگوییم .که خودِ جان میشود: نفس و روح…و تن را از آن جدا میکنیم که میشود جان .جان، در واقع تمام هویت ماست .منِ ثابت ما، جان میشود.چون طبیعتاً تن من، هر روز تغییر میکند .اما جانم ثابت است .جانم هویت اصلی من است و تغییر نمیکند.

یعنی انسان زمانیکه هویت خود را به دو قسمت الهی و نفسانی تبدیل کرد، هویت نفسانی مثل یک ربات، کارهای طبیعی خودش را انجام میدهد.هویت الهی، مجزا و در آرامش کامل به سر میبرد.هویت الهی نباید آلوده شود.یعنی شما حق دارید از بیرون عجله داشته باشید،اما از درون حق ندارید.حق دارید از بیرون خشمگین شوید، اما از درون نباید خشمگین شوید.چون درون، حالتِ روحانی شما است.یعنی روح شما است.خودی است که به خدا پیوند خورده است.

 

روابط

زندگی ما تمام روابط است. ما با واژه ها، کلمات ،کتابها، اتومبیل خود ، قطار زیرزمینی، محیط اطراف خود و ادمها در ارتباط هستیم. خیلی از روابط هستند که روح نورانی ندارند، ارزش بالایی ندارند. روابط همیشه، روابط دوستانه و نزدیک نیست، حتی من در یک خیابانی میروم، در یک کوچه ای میروم، دارم با آنجا رابطه برقرار میکنم…

 ارتباط ما از نوع نگرش ما به خودمان نشات می گیرد. ما باور ها و الگوهای ذهنی خود را در روابط مان تاثیر می دهیم از این رو است که سفر از بیرون به درون به منظور خودسازی و خود شناسی برای ایجاد و ارتقا روابط درست و سازنده ضروری است .

 هر رابطه ما می تواند بازتابی از روابط اولیه ما در دوران کودکی باشد . قطعا نخست باید این روابط را پاک سازی نماییم تا بتوانیم روابط خوب بیافرینیم . روابط بازتاب خود ما هستند، ما می توانیم خود را در روابط مان مشاهده کنیم . ما افرادی را به زندگی خود فرا می خوانیم یا جذب می کنیم که به شیوه ای مکمل زندگی ما هستند .

 زمانی که شما ارتباط معنوی درونی خود و ارتباط ماورایی خودو ارتباط معنوی درون خودتون رو محکم و استوار کنید .پر از عشق و شادی نشاط و ذوق زدگی برای پروردگارباشید،آن لحظه تمام روابط زمینی شما اصلاح میشود.

 

قربانی شدن

تقریبا همه­ی ما از لحظه­ی تولد، احساس ناتوانی میکنیم .اکثر ما در ادامهی راه خود در سفر زندگی، در این حالت باقی میمانیم. فکر میکنیم تمام دنیا میخواهد به ما آسیب بزنند؛ دولت، همسایه، جامعه، افراد شرور …. قربانی شدن حالتی است که ما احساس توانمندی الهی خود را از دست میدهیم و فکر میکنیم که دولت ما را مجبور کرده است که اینگونه شود یا پدر و مادر ما، این تقدیر را برای ما در نظر گرفتهاند و … در جایی گفته شده اگر فقیر به دنیا آمدی، تقصیر پدر و مادر توست .اما اگر فقیر از دنیا رفتی، ممکن است تقصیر خود تو باشد نه پدر و مادرت! حالا نه الزاما فقر مالی، بلکه فقر فرهنگی و معنوی هم میتواند شامل این قضیه شود. قربانی کسی است که از خود، اختیار و توانمندی کافی ندارد؛ یعنی آن چیزی که به او میگویند را باید انجام دهد! انسانی که در روح زندگی نکند، قربانی است؛ حتی قربانیِ انتخاب نسل قبلی !یعنی از خود، چیزی ندارد.

اگر نسل قبلی ایرادهایی داشتند و گرفتار مشکلی بودند، او هم همان ایرادها و مشکالت را حمل میکند، حتی اگر بیماری ژنتیکی باشد! هنوز درگیر بیماری و رنج نسل قبلی خود است.این انسانی است که نتوانسته است از چنگال ذهن پیشینیان خود، نجات پیدا کند و در واقع یک قربانی محسوب میشود.تقریبا همهی ما تا حدی قربانی هستیم، یعنی نتوانستهایم یک شخصیت مستقل پیدا کنیم .در هر لباس و در هر جایگاهی حس نمیکنیم که ما هم این وسط، نقشی داریم. ما صرفا معلولِ تمام کائنات هستیم و آنها علت وجود!

 ما شِکوه میکنیم، اعتراض میکنیم و در گروههایی گرد هم جمع میشویم تا با کسانی که مسئول ما هستند، بجنگیم! به جز مهمانیهایی که هر از گاهی برگزار میشوند، کل زندگی به نظر ما مزخرف است. این حالتی است که خواسته یا ناخواسته در اکثر افراد قربانی وجود دارد . یعنی زمانیکه شما میفهمید هیچ نقشی در این دنیا ندارید، اختیار هم یک توهم است. شما آنقدر هم انسان مختاری نیستید و جبر زمانه، شما را به سمتی که میخواهد میبرد. به طور مثال، شما در یک کشور با شرایط نامساعد بهدنیا میآیید، این دیگر دست شما نیست .و یا در یک خانوادهای به دنیا میآیید که اندیشهی صحیحی در آنها حاکم نیست، این نیز دست شما نیست و شما قربانی هستید.یعنی انسان به یک جایی میرسد که میفهمد هیچکس نمیتواند به او کمک کند.به نوعی خودش بایدگامهای اصلی را بردارد، و از این زندانی که در آن قرار دارد بیرون بیاید، بتواند پاک کند، تغییر کند و آینده خود را بسازد.

وقتی عاری از خاطره هستم؛ خودِ مقدس خودم هستم. درست به همان شکلی که روح الهی در ابتدا من را خلق کرده بود. دقیقا مثل خودش پس ما شکل کسی نیستیم، ما شبیه پدر و مادر خود نیستیم، رفتارهای ما هم مثل جامعهی ما نیست، حقیقت وجودی ما خدا است.یعنی ما شکل خدا هستیم.وقتی شکل خدا هستیم،یعنی قدرت خداوند را داریم،قدرت خلق خداوند را داریم،توانمندی خداوند را داریم.با این وجود چرا اینقدر مشکل داریم؟چون ما خود را در چارچوب ذهن اسیر کردهایم.به محض اینکه از این ذهن رها شویم و روح الهی اختیار زندگی ما را در دست گیرد، مانند خدا میشویم.یعنی مانند خلقت اولیه­ی خود که لایق سجدهی تمام ملائک هستیم، آنگونه میشویم.

 

نقش باورهای ذهنی در روابط

اول اینکه مشکلاتی که بشر دارد، تنها یک دلیل دارد. و آن هم این است که ما از شاه یا روح الهی یا خدا، فاصله گرفته ایم. میگوید: من برای تو فراوانی آورده ام، زندگی خوب آورده ام و همه چیز عالیست، اما ما به درون ذهن رفتیم. هبوط انسان، از بهشتی آسمانی بر زمینی خاکی نبود، از روح الهی به ذهن بود. یعنی من در خودم، هبوط کرده ام” …من هبوطی کرده ام در این کویر مانده ام در دست تنهایی، اسیر…” تنها شده ام و از روح الهی دور شده ام…پس هر مشکلی که در زندگی دارید، اعم از جنگ، خونریزی، فقر، ناراحتی، روابط اجتماعی، روابط فردی و….همه و همه در حیطه ی ذهن است. چرا من مشکل دارم؟…چون در ذهن، زندگی میکنم .یعنی تا گرفتار نفس یا ذهن هستیم، مشکل حل نمیشود.

زمانیکه شما در یک موضوعی به موفقیت نمیرسید، مرتب با شکست مواجه میشوید، اولین کاری که میکنید این است که باورهای خودتان را در آن زمینه شناسایی کنید .به طور مثال، اگر شما در روابط خانوادگی دچار مشکل میشوید، یا در اقتصاد شکست میخورید، بیائید، در تکتک این موضوعات ببینید چه باورهایی دارید .بعضی از آن باورها پیدا هستند، مثالً یک نفر میگوید همه­ی مردها خیانتکار هستند، مرتب در معرض مردهای خیانتکار قرار میگیرد…. یعنی حتی صحبت های معمولی و اندیشه های ظاهری ما، برای ما تبدیل به باورهایی میشوند که میتوانند زندگی ما را کنترل کنند.این یک دسته از باورها هستند که آشکارند.

یک دسته باور هستند که مخفی هستند، خاطراتی از دیگران شنیدهایم، فیلمهایی دیدهایم، اتفاقی رخ داده که خود اتفاق را فراموش کردهایم، اما کماکان باور آن اتفاق در ذهن ما هست.و برای هر انسانی موضوع بسیار مهمی است که حتماً در یک دوره شرکت کند یا خودش یک کاوشی در وجود خود انجام بدهد و باورهای خود را شناسایی کند.و ببیند دقیقاً باورهای پیدا و پنهانش چه هستند .اگر هر کدام از آن باورها، محدودکننده، بازدارنده یا مسموم هستند، شروع کند آن باور را پاکسازی کند.

بررسی باورها را اصطلاحاً clearance یا شفاف­سازی میگویند.اینکه من بتوانم باورهایی که در وجودم مخفی است را یکبار از ناخودآگاهم بیرون بیاورم .و بعد از آن، دقیق بررسیاش کنم.به این کار ایجاد وضوح میگویند، یعنی شفاف­سازی .یعنی ممکن است که من در درونم یک باوری نسبت به ازدواج داشته باشم امادر ظاهر یک حرف دیگری درباره ازدواج میزنم .آن باور درونی من که ممکن است محدودکننده باشد و فکر میکنم که همیشه انسان­ها خیانت میکنند، برای من دستورالعمل زندگی میشود. نه آن قیافه­ی پارسا منشی، حرف­های قشنگی که میزنم …آن چیزی که به عنوان یک باور درونی است، همان شروع به عمل میکند.

دنیای بیرون یک دنیای مجازیِ دست سازِ ما است .یعنی آن چیزی که در جهان هستی میبینیم، آینه­ای از رفتارهای درونی ما است.آنچه که درون ما هست، تجلی­اش در بیرون میشود آن جهانی که پیشروی شما است.پس اگر در زندگیتان ظلمی به شما میشود و اذیت میشوید و هر اتفاقی که میافتد، ریشه آن را در بیرون نباید جستجو کنید.باید در درون خود آن ریشه را پیدا کنیم،با روشی که در همین کتاب گفته شده، پاکسازی کنیم.و بعد مشاهده میکنیم که آثار بیرونیش از بین رفت.و واقعاً اینها یک حقیقت است و شعار نیست .اگر شما شروع کنید و دقیقا طبق مراحلی که در این کتاب توضیح میدهد پیش ببرید، واقعا آن مشکلات برایتان حل می شود.و دیگر برای شما تکرار نمیشود.بویژه اگر مشکلات تکرارشونده دارید .مثال در هر روابط عاطفی که برقرار میکنید، شکست میخورید و همین طور شکایت میکنید که فلانی به من خیانت کرد؛ آن دیگری مرا اذیت کرد.و مدام تکرار میشود.این نشان میدهد که مشکل از خود شما است.یعنی اگر یک اتفاقی در دنیای بیرون میافتد، بویژه تکرار شونده، این یعنی در درون شما یک نقصی هست که سبب میشود این نقص در بیرون به شما نشان داده شود.تا زمانی که آن نقص را از درون پاک نکنید، دنیای بیرون اصلاح نخواهد شد.و به دنبال باد دویدن و کار بیهوده کردن است.

گاهی میشود که با دیگران، در تضاد و جنگ و ستیز برمیآئیم. چرا این اتفاق میافتد؟ چون تصویر ذهنی از دیگران در ذهن ما است. همینطور تصویری از ما هم در ذهن آنها است. و دعوای نفسها صورت میگیرد. یعنی نفس من، با تصاویری که از طرف مقابل دارد، قضاوتی میکند؛ نفس طرف مقابل هم قضاوت میکند؛ و سبب تفکیک و جدایی بین انسانها میشود و نمیگذارد که انسانها به عشق و دوست داشتن و محبت برسند و جنگ ها آغاز میشود .برای حل این موضوع، یک نفر باید آگاه شود و خودش را از وضعیت نفس نجات دهد و در جایگاه روح قرار بگیرد و آن یک نفر، با ارتعاشات خودش میتواند، طرف مقابل را نجات بخشد. تصور کنید، من و شما با هم درگیر هستیم. اولین چیزی که اتفاق میافتد؛ تصاویر ذهنی که من در ذهن خودم در برابر شما دارم، نمایان میشود .هر کدام از ما خودمان را با یک تصویر میشناسیم. یعنی خواسته یا ناخواسته، شما خودتان را یک تصویر خیالی که در ناخودآگاه است، میشناسید. این تصاویر شامل تمام تجارب زندگی، توصیه هایی که به من شده است و تمام تحقیرها و تشویق های زندگی است. حتی ممکن است در کودکی یک نفر را تشویق کرده باشند، آن تشویق، الان به صورت تصویر ذهنی خاصی در ذهن شخص مانده باشد.

حقیقت ماجرا این است که یک دیتای معیوبی در ذهن شماست که آن دیتای معیوب اجازدهی از یک سقفی بالاتر رفتن را به شما نمیدهد. به محضی که با آن خاطره، با آن سقف، مواجه میشوید، شروع به پاکسازی کنید .و اگاه شوید که این سقف یک اتفاق بوده، دلیلی ندارد من دفعه ی بعد هم در اقتصاد شکست بخورم .تمام زندگی ای که دارید، از روابط خانوادگیتان، اقتصادتان، قیافه تان همه ی اینها، سقف ذهنی شماست .همه ی اینها در حدی است که شما خودتان را در این حد میدانید !هر کدام از این سقف ها را پاکسازی کنید و رد شوید. میتوانید در آن قضیه موفق باشید.

خاطرات، برنامه هایی هستند که از پیش تعریف شده­اند .خاطره که تعریف آن با خاطرهای که در ذهن شماست فرق میکند،یک سری برنامه هایی هستند که از پیش تعریف شدند .مثل اپلیکیشن هایی که در موبایل شما هستند .این اپلیکیشن کار خاصی انجام میدهد و یک وظیفه خاصی دارد .خاطرات هم همینطور هستند .مثلاً خاطره­ای باعث حسادت ما میشود، خاطره­ای باعث شکست در روابط عاطفی.خاطره­ای باعث ایجاد سقف در مسائل اقتصادی ما شده که نتوانیم پیشرفت کنیم .خاطرات، مثل یک سری برنامه روی ذهن ما نصب شده­اند و تندتند برای ما عمل میکنند،«خاطرات، بارها و بارها باز پخش میشوند».تکرار میشوند، چون یک پروگرام هست و برای برنامه مهم نیست که چه بر سر کامپیوتر می­آید .برنامه، یک دیتای ورودی و خروجی دارد و همان ها را اعمال میکند و وظیفه خود را انجام میدهد.

 

عوامل موثر در روابط

  • عواطف و احساسات

عواطف و احساسات چه هستند؟ عواطف و احساسات دو دسته هستند: خوشایند یا ناخوشایند .چند نمونه ی خوشایند: عشق ، امید، احترام، ، لذت، شادی و دوستی، امنیت، ایمان، رضایت، انگیزه، قدرشناسی، …چند نمونه احساسات ناخوشایند: درد، شرم، افسردگی، غم، ترس، دلتنگی، خشم، تنفر …. پس دو دسته احساسات داریم. این عواطف و احساسات هم، ما نیستیم. یعنی برای رسیدن به نیروی حال، شما نه تنها ذهنتان نیستید، بلکه عواطف و احساساتی هم که در زندگی با آنها روبه رو میشوید هم نیستید. برخی از انسان ها فکر میکنند، اگر انسانی بسیار عاطفی و احساسی باشد، انسان معنوی است. اما شواهد نشان میدهد انسان های عاطفی و احساسی در جامعه آسیب پذیرتر بوده اند. انسان متعالی انسانی است که عواطف و احساساتش در اختیار خودش باشد. یعنی جایی که باید عشق بورزد، عشق بورزد. جایی که باید خشمگین شود، خشم داشته باشد. یعنی عواطف او مدیریت شده باشد .یک انسان معنوی هیچ گاه نمیگوید: دست خودم نبود…انسان باید مسئولیت پذیر باشد و بگوید: خطاهایم دست خودم بود. بله… این کار را من کردم، اما پشیمانم. از امروز، «دست خودم نبود» را کنار بگذارید .تمام عواطف و احساسات شما باید کنترل شده باشد .این مطالب را به فرزندان خود بیاموزید. به گونه­ای که احساسات و عواطفشان قابل کنترل باشد. یک نفر عاشق میشود و بعد شکست میخورد .این اتفاق برای همه می افتد، هر کسی را میبینید حداقل چندین بار در زندگی عاشق شده است و شکست خورده است. برخی­ها به خاطر یک شکست در عشق، تمام زندگیشان نابود می شود .چرا؟ زیرا غلبه ی احساسات و عواطف ناخوشایند دارند .این احساسات به قدری اختیار زندگیشان را به دست میگیرد که فلج میشوند. و هیچ زمانی هم در لحظه حال قرار نمیگیرند. مثال یکبار در دورانی، شکست عشقی خورده اند، با وجود اینکه سال­ها از آن گذشته است، هنوز در حال غصه خوردن است. چنین شخصی هیچگاه به لحظه حال نمیرسد. چون همیشه در گذشته گیر میکند و گره عاطفی در یک نقطه ای پیدا میکند. چرا این اتفاق میافتد؟ چون هنر جدا کردن خودش از عواطف و احساسات را ندارد. ما باید در هر جایی هستیم، اینها را یاد بگیریم، تا کم کم بتوانیم در هر سنی که هستیم، عواطف و احساسات را از خودمان تفکیک کنیم.

  • حفظ فاصله افراد

حفظ فاصله افراد انسان ها از یک حدی که به هم نزدیک میشوند، یکدفعه دچار بحران میشوند، به هم ریختگی دارند .مثل زن و مرد وقتی کنار هم می­آیند زیر یک سقف زندگی میکنند با همدیگر اختلاف زیاد به وجود می­آید .و این در وجود انسان یک برنامه است.و این برنامه بایستی پاکسازی و رها شود.

  • عشق

یا برنامه­ای که انسان ها با هم بدون عشق ارتباط برقرار میکنند، بدین معنا که حقیقت رسیدن دو انسان به همدیگر ایجاد عشق است. انسان ها می­آیند کنار همدیگر یک رابطه برقرار میکنند که به یک درکی از عشق برسند. اما الان برنامه هایی در ذهن ما هست که ما با انسان ها ارتباط برقرار میکنیم یا حتی دو تا همسر با همدیگر ارتباط برقرار میکنند، بدون عشق .یعنی یک برنامه­ی محدود کننده­ای،قسمت عشق را از سکس برای آن زوج جدا کرده است.

پس ارتقاء جان انسان، در وحدت با دیگر جان ها است. به محض اینکه دو انسان، در کنار یکدیگر قرار بگیرند و نفسی بین آنها نماند و جانشان یکی شود، به وحدتی در جان برسند، همین جا عشق بیدار میشود. عشق، پس الزاما یک رابطه با جنس مخالف نیست. عشق حقیقی، زمانیست که هیچ نفسی در میان نباشد، دو جان، دو قلب، همدیگر را لمس کنند. این لمس که اتفاق افتاد، دو دل تبدیل می شوند به یک دل .همدلی ایجاد می شود. آنجا خدا ظاهر می شود .یعنی آنجا تجّلی نور اتفاق می افتد. اگر سه تا شوند، بین آن سه تا، خدا ظاهر میشود. اگر یک امت شوند، این میشود یک امت نور. یعنی یک امت، که نور شود، بقیه امت­ها را میتواند پاک کند. یعنی یک جمعیت زیادی، یک جامعه را تبدیل میکنند به جامعه های همدل، پر از عشق و فضیلت اخلاقی. خود بخود نفس کل این جامعه از بین میرود، در مواجهه با همسایه ها و دیگر کشورها هم پاکسازی اتفاق میافتد.

زمانیکه شما بتوانید به شخصی که مخالف شماست، یا دوستش ندارید، یا نفری که احساس میکنید دشمن است، عشق بورزید و با او خوب باشید و او را قسمتی از وجود خودتان بدانید، آن لحظه در حال وارد شدن به نور هستید .در جلسات پیشین خدمت شما گفته بودم: گاهی جهان را از نگاه یک روح، نگاه کنید. روح، هیچ کم و بیشی را اندازه گیری نمیکند. با نگاه روح، همه یکسان هستند. در عین حال که همه یکسان هستند، همه، قطره های الوهیت هستند. همه، ذره های اقیانوس بی­پایان الهی هستند. یعنی در وجود هر انسانی، هر گیاهی، هر حیوانی، قطرهای از روح الهی را مشاهده میکند. پس به همه احترام کافی می گذارد و با همه در صلح قرار میگیرد. اگر ما سرگرم اذیت و آزار دیگران شویم و شروع به فربه کردن نفس خودمان کنیم، به خاطر اینکه دوست داریم خودمان را جدا و برتر از دیگران نمایش بدهیم، این اوج بیچارگی و ذلت ما است.

چون جسمی که شما در بیرون وجود خود میبینید یا فردی که در بیرون مشاهده میکنید؛ با مشاهده­ی شما به درون شما وارد میشود.یعنی به محض اینکه یک نفر را میبینم، با دیدن، دیگر آن فرد در بیرون نیست و وارد فضای خیال من یا وارد ذهن من شده است.طبیعتا تا پیش از دیدن یا شنیدن یا آشنا شدن، آن فرد در زندگی من نبود. ولی با اولین رویت، آن فرد از طریق دریچه چشم یا از طریق دریچه گوش، وارد خیال من شد.وقتی وارد ذهن یا عالم خیال من شد، آنجا دیگر قسمتی از زندگی من میشود،و میتوانم با پاک­کردن آن فرد در خیال خود، اتفاقات بیرون را تغییر بدهم و در سرنوشت بیرونی اثرگذار باشم.پس در، دیوار، صندلی، خودرو و …همه درک عشق دارند، یعنی میفهمند مورد احترام قرار میگیرند یا نمیگیرند.بعضی از خانه ها را میبینید که پدر و مادر در آن، زنده و پر از عشق هستند .این خانه حس خوب دارد، رویِ پاست، تخریب نمیشود، رنگ آن خوب است، پنجره هایش سالم است و همه چیز خوب است.ولی وقتی پدر و مادر فوت میکنند و اختلاف بین فرزندان بر سر ارث و میراث آغاز میشود؛ هر بار به این خانه میروید، حس بدی دارید، و خانه پس از مدتی خود به خود تخریب میشود!

 

  • تواضع و ادب

تواضع، کلیدِ اصلی صحبت کردن با خداست یعنی اگر انسان، ذره ای خود بزرگ بینی داشته باشد وخودش را برتر از دیگران بداند،نمیتواند به گفتگو با روح الهی برسد. به هر انسانی میرسید،نه بخاطر پست ومقام وجایگاه اجتماعی که دارد،بلکه بخاطر روح الهی که در وجود انسانها هست به آنها احترام بگذارید و آنها را بالا بدانید.یعنی در مواجهه با همه ی انسان ها آنها را از شأن معنوی بالایی برخوردار بدانیم و در برابر آنها تواضع داشته باشیم.هم در مقابل خداوند وهم در مقابل خدایِ درون ِانسان ها تواضع داشته باشیم.یعنی به انسان ها به واسطه ی روح الهی که دارند احترام بگذاریم. اگر در مسیر معنوی حرکت میکنید، و رشدِمعنوی شما افزایش یافته، کافیست که یک لحظه به خود بزرگ بینی برسید و احساس کنیدکه، سطح شما از بقیه انسان ها بالاتراست،به عبارتی به نوعی خودپسندی برسید،همان جا نقطه ی سقوط ونابودی شماست.مثال حس کنید که سطح دین و مذهب و ژنتیک شما برتر است. هرچه بار معنوی انسان بیشتر شود باید متواضع تر گردد . همانند درختانی که هرچه پر بارترند سربه زیر ترند.

ادب یکی از ابزارهای رشد و تعالی است یعنی ما زمانی که سرگرم روابط دوستانه با دوستان مان هستیم یک سطحی از ادب را باید رعایت کنیم.وقتی که با بزرگترها رفتار میکنیم سطح ادب ما کمی بالاتر می آید.وقتی که یکی دانشمند باشد و سنش هم از ما بیشتر باشد و جایگاه خاصی داشته باشد، کمی بیشتر رعایت میکنیم و با ادب بیشتری با ایشان صحبت میکنیم.

 

  • قدردانی و شکرگزاری

اسراف به معنای زیاد مصرف کردن نیست، به معنای بد مصرف کردن و هدر دادن نعمت هاست.اسرافکار کسیه که نعمت هایی که در اختیارش قرار گرفته را نمی تونه، به نحو عالی استفاده بکنه و از دست میده. تمام جهان هستی نعمتی است که به ما هدیه داده شده( نور خورشید، برگ درختان، نسیم صبحگاهی، آتشی که افروخته می شه، بوی خوش طبیعت، وقتی که پامونو روی خاک نم خورده می گذاریم، …) همه و همه نعمت هایی هستند که برای ما آماده شدند.اگر بتوانیم از نعمت ها استفاده بکنیم، می شویم انسان شاکر اگر نعمت ها رو نبینیم و استفاده نکنیم، می شیم انسان اسراف کارپس مقابل شاکر می شه مسرف کسی که اسراف می کنه و نعمت ها رو هدر می ده و نمی تونه به روشی عالی ازشون استفاده بکنه اگر شما یک کتابخانه بزرگ داشته باشید الزاما مالک اون کتابها نیستید، کسی مالک اون کتابهاست، که اونها رو می خونه.اگر شما همسر خوبی داشته باشید، الزاما اون همسر شما نیست، اگر شما لذت کافی و استفاده کافی از اون همسر نبرید.اگر از امکاناتتون درست استفاده نکنید، شما اسراف کار هستید استفاده صحیح نوعی شکره.تمام عناصر جهان هستی بخاطر من دارند فعالیت می کنند، اگر نتوانم از تک تک المانهای جهان هستی، استفاده بکنم، می شویم انسان اسراف کارانسان اسراف کار کسیه که داره نعمت ها رو هدر می ده، برای اینکه نعمت ها رو هدر ندیم، فقط کافیه ببینیم و خوش بحال کسیکه چشماش بازه و می تونه نعمت ها رو ببینه و بفهمه آنچیزی که در جهان هستی هست، خلق شده برای اینکه در خدمت من انسان ابوالبشر قرار بگیره، خلق شده برای اینکه من زندگی بهتری داشته باشم.اگر شما حافظ اموالتون هستید و تمام زندگی بر اساس اونه که، اونو حفظ بکنید، مطمئن باشید که نعمتی به سمت شما جاری نمی شه .اگر می تونید از دارایی هاتون استفاده بکنید و برای شما لذت و شادی و رشد و تعالی میاره، این سبب می شه که شما انسان شاکر بشید -.ما یک وقت مشخصی بعنوان طول عمر داریم و در این طول عمر باید از امکاناتی که جهان هستی به ما هدیه داده، کامل استفاده کنیم.اگر تونستیم استفاده بکنیم، شکرگزاری کردیم، استفاده نکنیم، اسراف کردیم.و خداوند می فرمایند: اسراف کاران، زیانکارانند یعنی ضرر کردن، از دستشون رفته.تک تک ثانیه های عمر ما که خارج از شکرگزاری طی می شه اینا اسرافه،چون فقط شکرگزاریه که اون حس و حال درک اون لحظه رو به من می ده، درک تمام قسمت های جهان هستی رو به من می ده -.از امروز هر قسمتی از جهان هستی رو می بینیم، اون رو زنده بدونیم.تمام قسمت های جهان هستی زنده اند(خورشید، ماه، درخت، سنگ ها، خودرو ما، خونه ما)، همه اینها زنده اندو روح دارند و دارای درک هستند و می فهمند.اگر ما نفهمیم که آنها می فهمند، داریم اسراف می کنیم.

اسراف در حیطه عرفان مفهوم بسیار دقیق و پیچیده ای داره، لحظه ای که ما نفهمیم جهان هستی، زنده است و آنچه بیرون از وجود ما است شعور و درک داره و متوجه می شه،اون لحظه لحظه اسراف ماست.چون داریم هدر می دیم -.همه قسمت های جهان هستی هوشیارانه در خدمت انسانند و عاشقانه به ما انرژی، نور، حس خوب می دن.این قسمت هاییکه برای بشر خلق شده،اگر مورد بی توجهی قرار بگیره یعنی اسراف کردیم، و توجه بکنیم یعنی شکر کردیم.

تمرین عملی برای بهبود روابط

– پاکسازی

با گفتن ۴ عبارت هواوپونوپونو:

«دوستت دارم، متأسفم، لطفا مرا ببخش، متشکرم»

با همین میشود بهراحتی باوری را که در ذهن شما هست، پاک کرد .و بعد از پاک کردنش، اثرش از زندگی شما پاک میشود.

 

– مدیریت ذهن

هنر مدیریت ذهن این است که ذهن فرا میگیرد کجا فعال وکجا آرام شود.

 مثال: اگر دونفر درحال بحث باشند وهردو فرکانس مغزی بالایی داشته باشند ایجاد خشم میشود ولی اگر یک نفر بتواند ذهن خود را کنترل کرده وفرکانس مغزی خود را پایین بیاورد، آنگاه در یک آرامش صحبت میکند و خودبخود طرف مقابل هم تقلید میکند و فرکانس مغزیِ خود را پایین میاورد. به این شکل روابط بین دوانسان قابل مدیریت است و اگر این هنر را یاد بگیرید هیچگاه از خانه ی پراز عشق شما صدای فریاد بیرون نمیرود.

 ازطرفی اگر ازهواپونوپونو یا روش های معنوی مثل عشق ورزیدن وحس های خوب آگاه باشید،خودبخود فرکانس مغزی شما پایین می آید و وارد محدوده ی صفر میشوید و طرفِ مقابل را هم آرام میکنید.

– حضور در جان

چگونه عواطف و احساسات را کنترل کنیم و خودمان را با عواطف واحساسات یکی ندانیم؟ چگونه اگر زخمی بر وجود ما، نهاده شده، این زخم را با خودمان حمل نکنیم؟ چگونه زخم را بیرون از خودمان داشته باشیم؟ اگر دردی و رنجشی در تن هست، چگونه آن را در بیرون از خودمان نگه داریم؟ حل شدن موضوعات بالا، اندک اندک سبب میشود که آدم بتواند به بهترین شیوه، مدیریت روابط و رفتارهای خودش را در دست بگیرد. باز صحبت شد حضور.» که فن درمورد تمرین فنی به نام: «فنّ حضور به این صورت هست که ما، با تمام دقّت، در آن کاری که مشغول انجام آن هستیم، حاضر باشیم .به طور مثال: مثال درحال پیاده روی هستید، در پیاده روی بمانید. اگر در شام خوردن هستید، در شام خوردن بمانید و حضور در آن داشته باشید. اندکی که حضور ارتقا پیدا کرد، حضور در تن میسّر می شود. حضور در تن را همین الان با همدیگر امتحان میکنیم. لطفا همینطور که الان در حال شنیدن این فایل صوتی یا تصویری هستید، توجهتان کامل به داخل بدن باشد وحضور خودتان را در تمام بدن بسنجید. طبیعتا در دستها و قفسه سینه، اولین جایی هستند که میتوانید حس کنید و در صورت و بقیه بدن، خودتان را حس کنید. یعنی اصطالحا ، جان را در این نقاط پیدا کنید. جان خودتان را در بدن پیدا کنید. پس در توجه کامل، به داخل بدنتان باشید. بدن را کامل زیر نظر داشته باشید .میبینید که چه اتفاقی میافتد. موضوعی که هریک از شما به عنوان جریان انرژی حس می کنید، این جان شما هست و در کتاب نیروی حال، از آن با عنوان «کالبد درونی» نام میبرد .الزاما هم، همه به یک شکل حس نمیکنند. اما همگی می توانید بیشتر متوجه جانتان شوید .جان، جنبه ماورایی یا آسمانی وجود انسان است. یعنی اگر در وجود ما تن، کامل فیزیکی باشد؛ جان، آسمانی و معنوی است. جان به نوعی، با ادراک و شهود هم در ارتباط است .همینگونه که جانتان را حس کردید و توانستید با حضور در تن خودتان، کامل، بدن را زیر نظر بگیرید و ببینید چه جریانی در بدن شما جاری است، این بهترین تمرین برای جوان ماندن، طول عمر و سلامتی است. که در همین کتاب هم اشاره دارد، میگوید زمانی که شما کالبد درونتان را، مورد دقت و توجه قرار دهید، بخاطر این دقتی که به کالبد درونتان میکنید، خودبخود شفا و سلامتی، در وجود شما جاری میشود.

اگر جان دو انسان نزدیک شود، خدا بینشان ظهور میکند. یعنی اگر دونفر باشیم، سومی میشود، خدا. اگر سه نفر باشیم، چهارمی میشود، خدا. اینکه دو نفر باهم حرف میزنند 176نیست، جانها باید به هم نزدیک بشود. چه چیزی باعث میشود جانها به یکدیگر نزدیک نشود؟ َنفاسها. در وحدت جانها، خیر و برکتی به وسعت خدا نهفته است. ما دیگر بالاتر از حق و پروردگار یکتا نداریم. حضرت حق، خداوند، در آنجا ظهور میکند. پس ما وقتی با یکنفر دچار مشکل، تضاد و درگیری میشویم، حتی درگیریهای خیلی کوچک، اختالف نظرهای خیلی اندک…هرکدام که در آن لحظه آگاه بودید، بجای اینکه توضیح بدهید، مشاوره بدهید، راهنمایی کنید، حرف بزنید…فقط کافی است در وضعیت حضور قرار بگیرید. مثال یکنفر دارد با شما دعوا میکند، شما بجای اینکه با او بجنگید،- چون شما آگاهید – فقط یک لحظه درحالت حضور خودتان بروید و اندکی در حالت حضور می مانید« .اکهارت تله» از این روش، برای مشاوره استفاده میکند. یعنی طرف با کولهباری از مشکلات و ناراحتی پیش “اکهارت تله” میآید و “اکهارت” فقط در وضعیت حضور قرار میگیرد و او کمی حرف میزند و بعد میبیند تمام مشکالتش برطرف شد .حالت حضور، حالت شفا هست، یعنی طرف مقابل را شفا میبخشد. پس وقتی یک نفر سوار بر نفس است، طرف مقابل هم، اگر بخواهد سوار بر نفس شود، نبرد بیپایان شکل میگیرد. آن یک نفر باید حضور در قلب پیدا کند، یا به عبارتی حاضر شود، حضور پیدا کند و در کالبد لطیف یا کالبد درونیاش حاضر شود.که تمرین آن را قبال خدمت شما گفته بودم؛ یک لحظه هیچ چیزی برایتان مهم نباشد، حواستان را از همه اتفاقات بیرونی مختل کنید و تمام توجهتان به داخل بدنتان باشد. در جستجوی جان، همین کافی است. اندک اندک جانتان، فربهتر و پر نشانتر میشود و میتوانید با جان زندگی کنید.

 

– عشق

یک مثال بزنم. یک وقت با یک نفر دعوا میکنید. شما میگویید که؛ این توهین کرد، منم باید به او فحش بدهم، با او درگیر میشوید. درواقع در آن لحظه در ذهن زندگی میکنید. یک لحظه بیایید یک پله بالاتر، از یک مدارِ بالاتر نگاه کنید. میگویید: شاید این بنده خدا ناراحتی دارد، بیماری دارد. اعصاب و روان دارد. شاید در خانه مشکل دارد…بداخالقی میکند. میروید بغلش میکنید، به او عشق میورزید. میگویید: عزیزم ببخشید توهین کردم، به صلح میرسد …یعنی از جهنم بیرون میآیید. یعنی اگر فقط یک درجه ذهنمان بالا بیاید، همه مشکلات حل میشود.

افرادی را که میبینید از درون به آنها محبت کنید، قلب خود را پر از عشق کنید و حال دیگران را خوب کنید با اینکه ممکن است حرف هم با آنها نزنید؛ همین شما را در مسیر دارما قرار میدهد. پس مسیر دارما، مسیر نیکی است .مسیریست که وقتی کارماهای شما پاک شد یا کمتر شد، جهان هستی شما را در آن قرار میدهد. از آنجا مشاهده میکنید که لحظه به لحظهی زندگی شما عبادت میشود .در موضوعات معنوی هم بسیار توصیه شده که به بیماران خدمت کنید، و به کسانی که دردمند و بیمار هستند، محبت کنید، یا اگر میتوانید برای آنها کاری انجام دهید .به خاطر اینکه آن فرد در وضعیت ناامیدی و آزردگی قرار دارد،و اگر شما بتوانید به او کمک کنید تا به نوعی حال او خوب شود، بازگشت به زندگی پیدا میکند و تکتک ثانیه هایی که با اندیشهی مثبت طی میکند، میتواند برای شما بار مثبت خود را داشته باشد.پس امیدوارکننده است که بدترین بیماریهای روانی حتی عقب افتادگی را توانسته­اند با هواوپونوپونو درمان کنند اگر عشق یا دوست داشتن جاری شود، میتواند لاعالجترین بیماریها را درمان کند.

من از بعضی افراد که در دل خود نسبت به کسی نفرت دارند، میخواهم که عبارت «دوستت دارم« را خطاب به او بگویند.اما آنها میگویند نمیتوانم! چون آن شخص، انسان بسیار بدی است !آن افراد نمیفهمند که با بخشش، خود را رها میکنند. آن شخص که اگر بد است، تاوان کارهای بد خود را در آخرت باید بدهد، شما خود را رها میکنید که زندگیتان بهتر و بهتر شود.

 

– شکرگزاری و قدردانی

یعنی ممکن است شما پدر داری، مادر داری، خواهر داری،خانواده داری، اما انقدر عادی شده ،که فقط آدم می داند که دارد، بابت وجودشون بابت حضورشان در زندگی ات شکرگزاری نمیکنی.شاید انقدر امکانات زندگی برای ما راحت شده،که اصال فکر نمی کنیم که این امکانات در زندگی ما وجود دارد .و کم کم داریم به حالت فراموشی و کفران نعمت میرسیم.که اصلا دقتی به بودن نعمت های الهی در زندگی مان نمی کنیم.

 

کسب و کار

تا چه حدی از شغل ، کسب و کار و در آمد خود راضی هستید؟ رفتار با شما در محیط کارتان چگونه است؟ روابط شما با همکارانتان چگونه است یا رفتار انها با شما؟ ایا انچه از شغل و حرفه خود بدست می آورید مورد قبول و پذیرش شما هست ؟ …

پاسخ به این سوالات به نگرش و الگوهای ذهنی ما در مورد شغل، ثروت، روابط کاری و… باز می گردد.

ذهن ما همواره به سقفی که برای آن ترسیم کردیم، به همان حد رشد میکند .اگر سقف ذهنی شما این است که میتوانید تا این حد ثروتمند شوید، تا این حد موفق و خوشبخت شوید و چیزهایی که پیرامون خود دیدید، افراد موفق و خوشبختی که دیدید، در هر حدی بودند، آن سقف شما میشود .خیلی سخت است که شما بخواهید بیشتر از آن را متصور شوید .پس هر فردی برای خودش یک سقف ذهنی دارد .همینطور جامعه یک سقف ذهنی دارد .اکوسیستم یک سقف ذهنی دارد .هر کدام از اینها سقف دارند .بخواهم برای شما مثال بزنم، من آدمهای زیادی را دیدم که اینها شغل مناسبی نداشتند، وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند، رفتند در بازار، کنار بانکدارهای بزرگ، شاگردی کردند .همین که کنار آنها بودند، بعد از چند سال اینها هم پیشرفت کردند .چرا پیشرفت کردند؟چون با دیدن موفقیت آن تجار، سطح سقف ذهنی اینها هم بالا آمده است .اگر قبل از آن به یک زندگی خیلی ضعیفی باور داشتند، الان احساس میکنند که میتوانند موفق باشند.

گاهی شما شروع میکنید یک کسبوکار یا یک روشِ خوب را پی بگیرید؛ اما میبینید که از یک جایی بیشتر رشد نمیکند، آنجا سقفِ پرواز یا اجازهی ذهنی شماست. به این معنا که ذهن شما اجازه نمیدهد از آن سقف، بیشتر موفق شوید و به نوعی شما را متوقف میکند، علت این موضوع، رها نکردن پول است.

 وقتی تمام ذهنِ شما را پول یا بهتر بگوییم «نیاز به پول» پُر کرده است، یعنی تمام اندیشهی شما این است که من نیاز دارم، من باید پولِ زیادی داشته باشم، من محتاج هستم و … این تفکر یک نوع فقر را در ذهن انسان ایجاد میکند. بهترین تفکر برای جذب ثروت این است

 در ذهن بپذیرید اوضاع بسیار خوب است، من همه چیز دارم، بسیار راحت میتوانم کسب کنم.

با این شیوه، ذهن خود را به نوعی متقاعد میکنید که همه چیز به بهترین شیوه جاریست.پاکسازی یا وضعیت صفر هم به همین صورت، ذهن را به پذیرش میرساند.

حدیث قدسی میفرماید :

“هر کسی که از برای خدا باشد خداوند برای اوست و هر کس که امر دینش را اصالح نماید خدا امر دنیایش را اصالح نماید”

 خیلی از این درگیریهایی که ما با آن مواجه هستیم در حیطه­ی خانواده و جامعه و اقتصاد، باید رها شود وخودسازی کرد تا آنها خودبه­خود مهیا شود . نیازی هم نیست که شغل و کسب و کارتان را رها کنید، بلکه در هر لحظه از زندگیتان فقط بهیاد خدا باشید .یعنی یک لحظه حس حضور خداوند را از قلبتان دور نکنید.

رسالت شما آن است که آن کاری که سرگرم انجام دادنش هستید را به بهترین نحو انجام دهید.و زمانیکه از روح الهی طلب میکنید تا تمام جوانب کار و زندگی را به شما نمایش دهد، حسی درون شما به وجود میآید که گویا کارها روان و راحت میشود. گرهها گشوده میشود .شما میبینید که مشکل و گره است اما گشوده میشود یا راه گشایش را پیدا میکنید .اینها نشانههایی است که شما در مسیر رسالت خود قرار دارید .رسالت، انجام کاری در بهترین وضعیت و توان خود ما است .بازتابش هم این است که پول، اعتبار و حسی که از آن به دست میآید، خیلی مثبت و خوب است .شما میتوانید خیلی قشنگ استفاده کنید و مورد بهره­برداری قرار دهید .

 گویا روزی شما میشود و این خیلی مهم است که شما چیزی را به دست میآورید که واقعاً حس میکنید روزی شما است.

پس هر چه که بتوانیم رفتارهای خود را اصالح کنیم و مثل ثروتمندها باشیم، زودتر به ثروت دسترسی پیدا میکنیم.پس باید به وضعیت صفر برسیم.یعنی وضعیتی که شما پاکسازی میکنید، اذکار و عبارات را بیان میکنید و بعد همه چیز را به روح الهی واگذار میکنید.در فرهنگ ما به این کار توکل میگوییم.یعنی کسی که توکل دارد، شب راحت میخوابد.البته کار و وظیفهاش را درست انجام میدهد، ولی نتیجه را به پروردگار واگذار میکند.

“اما وقتی غرق در خاطره باشی، جلوی آن را میگیری. خاطرات فراوانی پیرامون پول وجود دارد. همچنان که پاک میکنی، آنان از وجود همه زدوده میشوند.” این قسمت «همه» خیلی مهم هست.

 یعنی شما زمانیکه هر صفت منفی در زندگی خودت را پاک میکنی، خودبهخود اطرافیان هم تغییر میکنند .کسانی که در مدار زندگی شما هستند، آنان هم ارتقاء پیدا میکنند. تصور کنید شما میخواهید وضعیت فرزندانتان بهتر شود، به آنان گیر میدهید و دعوا میکنید که اینگونه نباش و همین گیردادن ها باعث میشود که رابطه بین شما و نسل جدید خراب شود و آنان هم به شما اعتماد نمیکنند.

 به جای این کار، اگر شما مرتب پاکسازی کنید و خودتان را تغییر دهید، آنوقت میبینید که آنها هم کمکم تغییر مدار پیدا کردند و بدون هیچ جنگ و درگیری، وضعیتشان بهتر میشود.

 

شغل

اگرکار یا فعالیتی دارید آن را، دوست داشته باشید وبه آن احترام بگذارید. شغل خود را تمیز انجام دهید،چون جریان انرژی شما باید پاک باشد. اگر خانه دارید و حقوقی دریافت نمیکنید،خانه را باعشق پاکیزه نگه دارید چون این فعال کارِ شماست اینکار را با عشق انجام دهید.

کسانیکه به شغلشان، جایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود دل بستند،و فکر میکنند ماندگار است، فکر میکنند “من آن جایگاه هستم”

 مصداق این است:

 “این تخته پاره ها که به آن چنگ میزنید، ته مانده های زورقِ در خون شناور است”.

 آن چیزی که ما به عنوان جایگاه، پست و مقام به آن دل میبندیم و با آن هم هویت میشویم، بسیار خطرناک است. شما حق دارید هر شغل، هر جایگاه اجتماعی، داشته باشید و مورد پذیرش دیگران قرار بگیرید، اصلا مهم نیست. مهم این است که خودتان را با آن جایگاه یکی ندانید.

شما وقتی که در مسیر هوش الهی قرار میگیرید، در هارمونی الهی قرار میگیرید، جهان هستی یک نظم الهی به زندگی شما میبخشد .خودبه خود یک سری چیزها از زندگی شما حذف میشوند، یک سری انسانها از شما فاصله میگیرند.و یک سری انسان های جدیدی میآیند .ممکن است حتی از شغل خود اخراج شوید .و به شغل دیگری بروید .ممکن است که تغییرات اساسی در زندگی داشته باشید .چون شما در مدار قبلی خود نیستید .شما آمدید که خلق و زندگی جدیدی،با اصول الهی را پیش بگیرید .همین که نیت کردهاید که در مسیر روحالهی با الهامات الهی قدم بگذارید، برای شما الهامات و راهنمایی­هایی خواهد آمد.و شما را آگاه و هدایت و کمک میکند تا به وضعیت صفر برسید. و در این وضعیت میتوانید، درکی از روح الهی داشته باشید.

 

پول و ثروت

دنبال عدد پول نباشید به دنبال انرژی پول باشید که امروزه به آن برکت میگوییم انرژی برکت قابل اندازه گیری نیست اما شدیدا زندگی را متحول میکند. به شماره حساب ومنبع درآمد خود عشق بورزید اگر از پدر ومادر وهمسر پول میگیرید بابت آن پول شکرگزاری داشته باشید اما آن رامسبب وتایید کننده ی اقتصادی خود ندانید وذهن خود را محدود به آن نکنید هرجایگاهی که هستید وهر شغلی که دارید ویا حتی اگر بیکار هستید ثروت ربطی به اشتغال شما ندارد این دیتا را پاک کنید که من حتما باید شغلی داشته باشم مهم برکتی است که وارد زندگی شما میشود.

اگر دلبسته به این موضوع (پول) شویم، و احساس کنیم این پول هویت ماست، و یک روزی بخاطر داراییهایتان سرخود را بالا بگیرید و احساس کنید؛ خدا را شکر، ماشالله ببین چقدر حساب بانکیام خوب و درآمدم عالیست.یا سرتان را پایین بیندازید که چرا ماشینم پایین است، لباسهام قشنگ نیست، و بخاطر داراییها، خودتان را به حقارت بکشید، همه­ی اینها سبب میشود، از نیروی حال، خارج شوید و نتوانید از این برکت آسمانی بهره­مند شوید.

تمام باورهای کهنه درمورد پول را کنار بریزید )مانند:پول برای ما نیست پول حق ما نیست پول نکبت وبدبختی میاورد وما را از پروردگار دور میکند(

“وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ”هرکس پروای الهی پیشه کند برای او محل درآمدی قرار میدهیم

پروا یاتقوی در زبان پارسی به معنای توجه است که به اشتباه به معنای دوری ترجمه شده کسی که توجه کند به نیروی ماورایی الهی گشایش در زندگی او اتفاق میافتد.

 البته تمام کسانیکه در زمینه­ی اقتصادی پیشرفت کردند الزاما توجه الهی نداشته اند اما توانسته اند اندیشه ی خود را در مورد پول پاک کنند.

ازباور ترس فقر ومحدودیت وضعف بیرون بیایید هنگامیکه برای خرید میروید باترس از گران شدن،تمام شدن وترس ازگرانفروشی فروشنده ویاخرید اجناس تخفیف خورده ،به ظاهر گشایش اقتصادی ایجاد کرده اید ،اما در پس این گشایش فقری عظیم هست.علت: تولید کننده یا مسئول پخشی که کالای خود را با تخفیف زیاد بفروشد وناراضی باشد باعث میشود . انرژی پول پشت این قضیه فوق العاده کاهنده باشد. کسانیکه اجناس تخفیف خورده را میخرند فقط عدد را میبینند و انرژی پشت پول را نمیبینند شما شاید با اندیشه ی فقر و حرص و طمع و ضعف پولی بدست آورید ولی آن پول برکت ندارد. وشما فقط نگهبان پول برای آیندگان هستید.

 اول اینکه باورهای ما و خاطرات و آن دیتایی که در مورد پول داریم، اشتباه است .هر کسی که میگوید من پول را دوست دارم، در واقع در حیطهی خودآگاهش دوست دارد .اطلاعاتی که در ناخودآگاه ما هست ممکن است که باعث شود با پول رابطه­ی خوبی نداشته باشیم.و حتی گاهی به خود اجازه ندهیم از کسی پول بگیریم.مثالً اگر آموزشی میدهید، یا کمکی میکنید، احساس میکنید اگر پول بگیرید خدا راضی و خوشحال نمیشود.برای همین ما دریچه­ی ورود پول را به زندگی خود با این شیوه میبندیم .پس خاطرات، اینجا به معنای باورها و اطلاعاتی هست که در ناخودآگاه ما، در مورد پول وجود دارد.پس لطف کنید مرتب پاکسازی کنید تا گشایش در زندگیتان اتفاق بیافتد.

چرا پول مهم است؟ چگونه جلوی ورود پول به زندگی خود را بسته­ایم؟

برای ورود جریان پول به زندگی دیتاهای مربوط به پول باید پاکسازی شود

دوستت دارم بزرگترین دشمن شیطان است

بدون هیجانِ خواستن و با رهایی از آرزوها خواسته های خود را از روح الهی طلب کنید با پاکسازی اطرافیانتان نیز پاکسازی میشوند .شما حق دارید حتی از طریق معنویت پول دریافت کنید برای بخشیدن منتظر ارتقا مالی نباشید گیرنده خوبی باشید، تعارف نکنید و خودتان را شایسته دریافت پول، ثروت و هدیه بدانید نام ها مهم هستند؛ برای کسب و کار خود نامی با انرژی بالا انتخاب کنید.

پس از شما میخواهم از این به بعد آن چیزی که به کسی میدهید، واقعاً از صمیم قلبتان باشد.

 و بپذیرید که میخواهم این هدیه رو به او بدهم. اگر کسی چیزی به شما داد، با کمال میل بپذیرید.چون در جهان هستی باید مغناطیس گیرندگی خوبی داشته باشید.خودتان را شایسته درآمد، شایسته پول، شایسته ثروت، شایسته این که مفت و رایگان به شما برسد، بدانید.ما گاهی احساس میکنیم که باید برای آن حتماً یک کار خاص انجام داده باشیم .لزومی ندارد که همه چیز با فعالیت زیاد شما اتفاق افتاده باشد.گاهی جهان هستی میخواهد به شما رایگان ببخشد، لطفاً مفتخواران خوبی باشید. راحت بگیرید و اینکه میگویند بادآورده را باد میبرد، برای کسی است که حواسش نیست .شما بادآورده را حفظ کنید و نگه دارید.پس شما دریافت کننده انرژی خوبی باشید.

 

عوامل تاثیرگذار در ارتباط با کار و پول

– روابط

فرض می کنیم من یک تاکسی دارم و در این تاکسی مسافر سوار میشود ، میتوانم اصلا برای من، مسافری که سوار میشود مهم نباشد و هیچ دقتی نداشته باشم ، خیلی راحت یک تاکسی کثیف بدون هیچ امکاناتی ، در تابستان کولر روشن نکنم ، حتی اجازه ندهم که مسافر پنجره را باز کند، در نهایت مایه ی آزار مسافر باشم. چرا ؟چون میگویم در نهایت این مسافر یک بار بیشتر سوار ماشین من نمیشود .و مقدار کرایه هم که مشخص است .این نگاه بی خردانه ی ظاهربینانه است.

اما نگاه حقیقت این است که:من باید به وظیفه الهی خودم احترام بگذارم. و وظیفه ی الهی من در آن لحظه این است که ، بهترین خدمات را ارائه بدهم. بهترین خدمات یعنی من میتوانم :تاکسی تمیزی داشته باشم. خوشبوکننده در تاکسی بگذارم،هرکسی که سوار شد ، به او سالم سالم کنم ، خوشامد بگوم ،دعای خیر کنم ، بگویم انشالله که زندگی ات پر از خیر و برکت و فراوانی باشد. و با این گونه کارها حس خوب در تاکسی خودم ایجاد کنم . کرایه ای که دریافت می کنم همان کرایه است. اما انرژی مثبتی که وارد زندگیِ من میشود ممکن است سبب شود که:دیرتر تاکسی من تصادف کند ،دیرتر خراب بشود ،دیرتر گرفتار بیماری و رنج بشوم ،هزینهای دارو و دکتر کمتر بدهم.ونیکی در زندگی ما جاری شود.

یعنی به همین سادگی ، شما با رفتارهایتان کار نکنید که دردیگران حس بد ایجاد بشود .مثال حس کنند از شما پائین تر هستند و یا حس کنندشما توانمندی بیشتری دارید. یک هنری دارید . یا پولی دارید. نمایش دادن پول و ثروت و توانمندی ها ، با هدف خود بزرگبینی،برای بقیه,شدیدا قبض و گرفتاری در زندگی انسان ایجاد می کند .عامل آزمایشهای بسیار سخت و شکست های دشواری میشود .پس لطف کنید آن چیزی که هستید را برای خودتان نگه دارید و با نمایش دادنش سبب ایجاد حس حقارت در دیگران نشوید.

شما توانمندی هایی دارید که این توانمندی ها با توکل به غیر خدا از دست میرود.یعنی هر جایی که شما احساس کنیدکه یک نفر قرار است ،در برنامه ریزیهایت به تو کمک کند، وبرنامهریزی روی یک فرد بکنید؛ قاعدتا کمی از انرژی و توان خودت کاستی و گفتی که: چشم امیدم به او است.البته که شما برنامه ریزی باید داشته باشید، اما چشم امید همیشه به حضرت حق باشد..یعنی ما برنامه ریزی هایمان را، به عنوان یک عملیات بیرونی انجام میدهیم.قشنگ برنامهریزی میکنیم، میگویم در این برنامه:از این نیروها ، از این افراد،از این امکانات کمک میگیرم این میشود برنامه ریزی بیرونی ما.اما چیزیکه در دل ما هست، و حس مارا با خودش درگیر میکند، چیزی که باورِ درونی ما هست، آن باید کاملا توکل به پروردگار باشد .

 یعنی این قاعده را لطفا حفظ کنید:

 “لا مؤثِّرَ فى الوجود الُّا الله “

“هیچ اثرگذاری در دنیا، بجز پروردگار یکتا نیست”.

 

– نماد آنیموس

نماد آنیموس یا نماد نرینه­روان:حمایتگری خوبی دارد.سرعت و قدرت بالایی دارد.

پیشرونده است و میتواند کسب ثروت و افزونی در خانواده کند. چون کار او این است که ملکوت و جبروت خود را گسترش دهد، حکومت خود را افزایش دهد. اینها خیلی خوب است.

 ایرادهایی که دارد:خشن است درک خوبی ندارد.لذت نمیبرد.همواره سرگرم کشف های جدید است.

 بهطور مثال آقایانی که خیلی آنیموس باشند، همینطور شغل عوض میکنند.این را یاد گرفتم، بروم سر شغل بعدی، سر کار بعدی، حرفهی بعدی.چون آنیموس اجازهی ماندن در یک نقطه را نمیدهد.ما بایستی که آنیما و آنیموس را درون خودمان شناسایی کنیم و اینها را به تعادل برسانیم.هرجایی که به تعادل رسید، خوب میشود .تعالمان را در زندکی مشترک با طرف مقابل تنظیم میکنیم .

 میبینیم که طرف مقابل چه وضعیتی دارد، آن وضعیت را درون خودمان تثبیت میکنیم، با همدیگر به صلح میرسیم.

 

– کارفرما

لطفا اگر کار می کنید، اینقدر درگیر نباشید که کارفرمای من حق منو خورده، حقوقم کمه، ذهن خودتون رو درگیر این مسائل نکنید.پروردگار روزی شما رو خواهد رساند، تصور کنید اومدید تفریح کنید پختن غذا را بعنوان یک تفریخ بسیار شاد نگاه بکنید .انسان به فعالیت زنده است،و شکرگزاری اعضای ما بابت اینه که ما فعالیت بکنیم و اون فعالیت برای ما یک تفریح بشه، یک لذت بشه.

 

– محیط کار

محیط کار، محیط زندگی یا جایی که میخواهیم آنجا به برکت و فراوانی و روزی برسد ،خیلی خوش بو باشد. سعی کنید تا میتوانید آنرا خوش بو کنید .اگر هم کاری دارید کار فیزیکی انجام می دهید سعی کنید لباس هایتان همیشه تمیز باشد .و همیشه از خوشبو کننده ها استفاده کنید. ادکلن بزنید که بدنتون خوش بو باشد.

 مثال در یک کار خدماتی که انجام میدهم ، آچار را که نمیشود شست ، اما خودم که کار خدماتی انجام میدهم همیشه باید تمیزو مرتب باشم.

 

– احترام گذاشتن

موضوع بعدی اینکه زمانی که قرار است وارد یک کار اقتصادی یا یک حرکتی بشوید ، در آن لحظه به خودتان خیلی احترام بگذارید ،یعنی حالتی باشید که درک کنید من خیلی مهم هستم. یعنی به نفس و جسم خودتان به روح خودتان احترام بگذارید. به خاطر کار و پول خودتان را به حقارت نیندازید. اگر مورد احترام قرار بگیرید ، برکت بسیار زیادی وارد زندگیتان خواهد شد. به خاطر پول تن به کارهای ندهید که حقارت آمیز است و شأن شما را پایین میآورد .چون همین سبب میشود که آن کار با شکست مواجه بشود . و تا می توانید مصرف کننده خوبی باشید ،یعنی با خیال راحت­تری خرج کنید .در حد توانتان من نمی گویم زندگی خیلی ای پر زرق و برقی داشته باشید. اما اگر میروید مواد غذایی خرید کنید ، کیفیت خوبش را بخرید. این طوری به خودتان احترام می گذارید. کسانی که ارزان میخرند، چون نگران اقتصاد،نگران روزی،نگران دارایی هستند… نگران این مسائل نباشید. این نگرانی ها فقرمی آورد.

 

– حسد

مثلاً فرض میکنیم : که طرف پول مرا خورده است.

 و الان با پول من بهترین زندگی را دارد.

 این حسد حق است . طبق این شواهد حق مرا خورده است…

 اما همین هم آسیب زننده است. یعنی حق و باطل بودن حسد شما سبب این نمیشود که حمل این حسد به شما آزار برساند یا نرساند.

 قطعاً به شما آسیب جدی خواهد زد. بنابراین باید فرا بگیریم که ترک حسد کنیم. حتی اگر به حق ما باشد.

 صحبتهای من دلیل بر این نمیشود که: زندگی زمینی و طرح دعاوی حقوقی و حق خواهی و مطالبات شما کاهش پیدا کند. تمام صحبتهای موضوع شکرگزاری درونی است .یعنی شما ممکن است، از همسر تان شکایت میکنیدیا هر ترفندی را پیش بگیرید این ها قسمت بیرونی ماجراهست.

قسمت درونی شما باید با شکرگزاری طی بشود. و اینقدر شکر گذاری سبب تسهیل موانع بیرونی میشود که شما فکرمی کنید گویا یک وکیل مدافع بی نظیر الهی استخدام کرده اید.

 

– برکت

ما نمیخواهیم برکت ببخشیم ،برکت وجود دارد، میخواهیم ،آن برکت را در زندگی مورد استفاده قرار دهیم . پس باید اول از همه باید بتوانیم برکت را ببینیم. چشمی می تواند،برکت را ببیند که چشمی شکرگزار باشد. چشمی که در هر ذره ای بتواند، الوهیت را ببیند.سپاسگزاری بکند و لحظه به لحظه جهان هستی را مورد تقدیر و ستایش قرار بدهد. بنابراین در گام نخست باید:برکت را ببینیم.و بفهمیم چه چیزی به نام برکت هست.و به آن باور داشته باشیم و در زندگی تجربه کنیم.

اول اینکه،چیزی که مخالف برکت و دشمن برکت و مشکلآفرین است، اسیر بودن در زمان است.یعنی شما هر چه که در پندار زمان گرفتار شوید و بیشتر گرفتار عجله و یا گذر سریع زمان شوید .درواقع خسارت اصلی که پندار زمان به ما می زند ، ایجاد وضعیتی است به نام بی برکتی.

 یعنی هرچه که شما بیشتر اسیر زمان شوید، برکت از شما بیشتر دور میشود.

 اسیر زمان شدن به این مفهوم نیست که ما از ساعت و قرارو….. استفاده نکنیم.

 بلکه به مفهوم این است که: بخاطر اضطراب های درونی و حس وحال بی توکلی وحس حال منفی که درونِ خود داریم،ناخواسته همینطور می بینیم عمر مان سریع می گذرد. این موضوع به صورت فیزیکی هم در آینده برای شما اثبات خواهد شد که: زمان عامل خلق برکت است.یا عامل از میان بردن برکت است.

 زمانی که بتوانیم بر زمان بیشتر مسلط شویم و از چنگال بیهودگی زمان خارج شویم، میتوانیم بهتر به برکت برسیم.

 

تمرین عملی در رابطه با کار و ثروت

– توبه و پاکسازی

به عبارتی ما قسمت هایی از ماجرا را نمیببینیم. مشکلی داریم پاکسازی میکنیم و دوست داریم طوریکه دوست داریم پاکسازی اتفاق بیافتد .ولی من دوستانی داشتهام که پاکسازی کردهاند وشغل خود را از دست دادهاند، چون اصلا رسالتشان در آن شغل نبوده است .جایگاهشان آن شغل نبوده و آن شغل جلو حرکت معنوی آنها را گرفته بود .البته بعد از آن، شغل خوب و مسیر بهتری برایشان گشوده شد .

 اما هر ساختنی شجاعت تخریب میخواهد .

 اگر شما یک خانه کهنه داشته باشید برای ساختن یک خانه نو، حتماً باید کهنه را خراب کنید و آن تخریب ممکن است اندکی ترس داشته باشد.

 

 چند تمرین برای گشایش

  • به دنبال عدد پول نباشید به دنبال انرژی پول باشید که امروزه به آن برکت میگوییم انرژی برکت قابل اندازه گیری نیست اما شدیدا زندگی را متحول میکند.به شماره حساب ومنبع درآمد خود عشق بورزید.
  • اگر از پدر و مادر و همسر پول میگیرید بابت آن پول شکرگزاری داشته باشید اما آن رامسبب وتایید کننده ی اقتصادی خود ندانید وذهن خود را محدود به آن نکنید. هرجایگاهی که هستید وهر شغلی که دارید ویا حتی اگر بیکار هستید ثروت ربطی به اشتغال شما ندارد. این دیتا را پاک کنید که من حتما باید شغلی داشته باشم مهم برکتی است که وارد زندگی شما میشود. اگرکار یا فعالیتی دارید آن را، دوست داشته باشید وبه آن احترام بگذارید.شغل خود را تمیز انجام دهید،چون جریان انرژی شما باید پاک باشد.
  • اگر خانه دارید وحقوقی دریافت نمیکنید، خانه را باعشق پاکیزه نگه دارید چون این فعال کارِ شماست اینکار را با عشق انجام دهیددرجای دیگر جریان انرژی پول برای شما جبران میکندجریان انرژی پول یک عدد نیست یک انرژی یا برکت است اولین کاری که برای جریان انرژی وبرکت انجام میدهید نظافت است.

– لذت بردن

  • شرط دریافت روزی، استفاده از روزی قبلی است که به شما بخشیدهاند .یعنی جهان هستی، نیمخورده را قبول ندارد.از چیزی که دارید را خوب استفاده کنید،تا دریچه­ی ورود روزی های جدید به روی شما باز شود .
  • روزی های جدید میتوانند، درآمد، ثروت، هوای پاک، انسان های خوب، مدار زندگی قشنگ، دولت و حکومت خوب، همه­ی اینها میتوانند باشند.شما فعال برای همین چیزی که دارید، شکرگزاری کنید و استفاده کافی ببرید.

– لذت بردن یعنی شکرگزاری

از همین نعمتهایی که دارید لذت کافی ببرید، تا خلق بهتری برای شما انشالله اتفاق بیافتد.

  • پس این قانون ر ا هم داشته باشید که جهان هستی نعمت نیمخورده را خوب نمیداند.و میگوید این نعمت را خوب بهره ببر، تمامش کن، لذتش را ببر، تا نعمت بعدی برایتان بیاید و گشایش اتفاق بیفتد.شما هنوز آن قبلی را استفاده نکرده اید.

– وضعیت صفر

  • در صفر بودن سبب میشود که دیتاهای مربوط به فقر و نداری و بی برکتی در ما پاک شود .بلکه پاکسازی روزی شما را بیشتر میکند و گرههایی را که در روزی شما هست را پاک میکند . من خودم شاهد گشایش اقتصادی زیادی در انسان های زیادی بعد از پاکسازی بوده­ام . البته که آنها هیچکدام پاکسازی نکردند که پولدار شوند، اما خودبه خود رفاه و امنیت بیشتری در اختیارشان قرار داده شد .به خاطر اینکه قبض و مشکلاتی که در آن گرفتاریم حاصل کارماهای ما در این دنیا است .و ما با پاکسازی میتوانیم از شر کارماها نجات پیدا کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم.

– هدیه دادن و قبول کردن هدیه

  • این را بدانید که هدیه ارسال کردن، شدیداً گشایش در زندگی انسان ایجاد میکند. و این یک نکتهی خیلی مهم دارد،که ما گیرنده­ی خوبی نیستیم.یعنی تمام ملت های تعارفی، برای خودشان قبض درست میکنند.
  • ما در مقابل نعمت، باید پذیرش داشته باشیم .وقتی در مقابل نعمت، پذیرش داشته باشیم، بهتر جذب میکنیم.مثل شکرگزاری…
  • هر نوع تعارفی به نوعی ردکردن نعمت است. و انشالله روزی برسد که این فرهنگ تعارف کردن از میان مردم ما پاک شود. واقعاً وقتی که نیاز دارید و چیزی به شما داده میشود، باید بگیرید. و کسی هم که اگر درون خودش دوست ندارد چیزی به کسی بدهد، نباید تعارف کند. بگوید این برای خودم است و نمیخواهم این را بدهم. اگر کسی چیزی به شما تعارف کرد، واقعاً بردارید و به طور کامل بپذیرید.این سبب میشود که گشایش در زندگی شما ایجاد شود.

– تبریک

  • تبرک بعضی جاها خیلی خوب است.

 یعنی واقعاً بعضی جاها پاک شده و دعا خوانده شده است و حس خوب ایجاد کردند.شما حق دارید که چیزی را تبرک کنید.یعنی وجودتان و یا پولتان راتبرک کنید.

 همچنین شما میتوانید مرتب با پاکسازی کردن و شکرگزاری و توبه و هر کاری که یاد گرفتهاید، هرجایی که رفتید، آنجا را هم متبرک کنید. انشالله انشالله وجود تک تک شما متبرک شود که هرجایی که پا میگذارید:

 بیماران خوب شوند، دردمندان حس خوب بگیرند، فقرا به ثروت و توانمندی برسند.یعنی ذات وجود شما ذات پاک کننده شود.

– شکرگزاری و کار

  • شکرگزاری سبب میشود که احساس داشتن شما بیشتر شود.

 چون انسان ها بابت چیزی که مطمئن هستند که دارند و حق طبیعیشان هست، بیشتر شکرگزاری انجام میدهند.

  • مهم اینه که کار رو به دیده تفریح نگاه کنید.و هر کاری که می کنید، اگر شاغل هستید، اون شغلتون رو بعنوان یک تفریح بسیار خوب نگاه بکنید.اگر خانه دار هستید یا شغل خاصی ندارید، شغل خودتون یا کاری که انجام می دید، بصورتی در نطر بگیرید که دارید ازش لذت می برید.باید تحرک داشته باشیم، باید کار کنیم، همینطور سرگرم یک چیزی باشیم.مرتب درحال فعالیت باشیم، این فعالیت شکرگزاری بدن ماست.یعنی تن من با فعالیت وارد شکرگزاری میشه،تک تک اندام های بدن شما وقتیکه به حرکت دربیان، یعنی مسئولیت خودشون رو در این دنیا دارن انجام میدن،و انجام دادن مسئولیت معادل شکرگزاریه.
  •  

– تفریح و کار

  • یعنی اگر درآمدی داشته باشم کار میکنم، نداشته باشم کار نمیکنم، میشینم. چون ما رزق را چیزی می دانیم که قرار مستقیم از اون در آمد بیاد .البته که کار شما اصالح میشه و از کارتون درآمد زیادی خواهید داشت. به شرطی که تا میتونید پاکسازی بکنید.حس و حال شکر در خودتان ایجاد کنید مسیرهای روزی خودتان را بگشایید و کار رو انجام بدید به شکل تفریح. نه اینکه تفریحی کار انجام بدید همان کار سخت را انجام دهید اما یاد بگیرید از اون لذت ببرید. و چقدر قشنگه اگر ذهن شما یاد بگیرهدر هر سختی اون رو به عنوان یک تفریح نگاه بکنه، خیلی خوب می تونید به آسودگی، برکت و فراوانی را در زندگی خود تون ایجاد بکنید.

 


 

  • سرکار خانم دکتر ذکری
اشتراک گذاری

ریحانه پوربدخشان

نویسنده

دیدگاه کاربران

    نظری ثبت نشده است . اولین نظر را ثبت کنید

ثبت دیدگاه

در حال پاسخ به @ هستید لغو

وبلاگ مشابه